p1
سلام من پارک ات هستم بیست سالمه و با برادرم جیمین زندگی می کنم جیمین برادر خیلی خوبیه و منو از یه زندگی سخت نجات داد و الان منو اون تو یه عمارت بزرگ زندگی میکنیم...یادم رفت بگم جیمین بزرگترین و خطرناک ترین باند مافیای رو داره...بهترین دوست من سوجونه من اون، لیسا، جه مین و یونجین یه اکیپ داریم، من بد گرل دانشگاهم و اکیپ مونم اکیپ دعوایی دانشگاهه،یونجین تیک تاکره و بعضی وقتا باهم چالش میریم... و باید بگم دوستای برادرم مثل داداشامم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح با الارم گوشیم بیدار شدم
ات: میخوام بخوابممم
گوشی: درینگ درینگ
ات: خفه شو
گوشی: درینگ دزینگـ
ات: گفتم خفه شو... شات اپ، میخوام بخواااابممم
گوشی: درینگ درینگـ
ات: اه... باشه پاشدم فقط صداتو ببر
الارمو خاموش کردم و رفتم سمت حموم دوش گرفتمو کارای لازمو کردم، موهامو خشک کردم و لباسمو عوض کردم (عکسشو میزارم) موهامو بالا بستم، اهل میکاپ نیستم پس کولمو برداشتم رفتم پایین
جیمین: صبح بخیر
ات: صبح بخیر جیمینا
جیمین: بیا صبحونه بخور... امروز خودم میرسونمت دانشگاه
ات: باشه... مرسی
رفتم صبحونمو خوردم از اجوما تشکر کردمو رفتم دم در جیمین سوار ماشبن شده بود رفتم سوار شدمو حرکت کردیم سمت دانشگاه
جیمین: خدافظ... مراقب خودت باش
ات: باشه بای بای (بوس فرستاد)
از ماشین پیاده شدم و رفتم تو دانشگاه که یکی از پشت پرید روم
ات: هووی مگه... عع سلام گاوه
لیسا: سلام خره... فکر کردی کیه؟
ات: مصالح ساختمانی
لیسا: یااا
ات: شوخی کردم... بیا بریم تو کلاس
لیسا: صبر کن... میدونی... مین جه داشت پشت سرت حرف میزد
ات: خب چیکارکنم
لیسا: نمیخوای حسابشو برسیی؟
ات: نه... اون به من حسودی کرده بعد پشت سرم حرف میزنه
لیسا: ا.. اها
ات: تو چته... چرا انقدر مشکوک میزنی؟
لیسا: ه... هیچی... باشه بریم... سر...کلاس
ات: بااشه
رفتیم سمت کلاس معلوم نیست باز چه ننگی ریخته سرمون که اینطوری رفتار میکنه
وارد کلاس شدمو نشستم
لیسا: م... میگم ات
ات: هوم
لیسا: میدونی... من... راستش یادته گفتی حواسم به کلید باشه؟
ات: خخخبببب
لیسا: من... خب...
ات: گمش کردییی (داد)
لیسا: خب... اره
ات: اییش... چطور...
که استاد اومد
ات: من بعدا حسابتو میرسم (اروم)
سوجون: چتونه
ات: اوه، سوجونا.... لیسا کلیدو گم کرده
سوجون: چییی
استاد: اونجا چخبرههه
ات و سوجون: ببخشید استاد
سوجون: الان چیکار می کنیم؟
ات: کلید یدک دارم، اما باید پیداش کنههه
سوجون: ایش
لیسا کلیده اتاق اکیپمونو گم کرد... باورم نمیشه من گفتم مسئولیت پذیرههه... من و اکیپمون هر روز میریم اونجا حرف میزنیم و در مورد کا های شرمون نقشه میکشیم... خودمون یپا مافیاییم
بعد از کلاس رفتیم تو راهرو دانشگاه رو صندلی نشسته بودیم
ات: لیسا
لیسا: جانم
ات: جانم؟ الان میخوام خفت کنممم
به سمتش هجوم بردم که سوجون و یونجین جلومو گرفتن
هیونجین: باشه حالا ببخشش... پیداش می کنه
لیسا: اره پیداش می کنم
ات: بهتره پیدا کنی... میگم شب بریم بار؟
جه مین: اره بریم
هیونجین: اره منم پایم
سوجون: منم که همیشه پایم
لیسا: خب... اخه...
ات: تو کلیدو گم کردی بهونه نیار باید بیای
لیسا: باشه
ات: پس ساعت ۸ بریم
بچه ها: اوکی
ادامه دارد...
پارت اول شرط نداره
فردا میزارم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح با الارم گوشیم بیدار شدم
ات: میخوام بخوابممم
گوشی: درینگ درینگ
ات: خفه شو
گوشی: درینگ دزینگـ
ات: گفتم خفه شو... شات اپ، میخوام بخواااابممم
گوشی: درینگ درینگـ
ات: اه... باشه پاشدم فقط صداتو ببر
الارمو خاموش کردم و رفتم سمت حموم دوش گرفتمو کارای لازمو کردم، موهامو خشک کردم و لباسمو عوض کردم (عکسشو میزارم) موهامو بالا بستم، اهل میکاپ نیستم پس کولمو برداشتم رفتم پایین
جیمین: صبح بخیر
ات: صبح بخیر جیمینا
جیمین: بیا صبحونه بخور... امروز خودم میرسونمت دانشگاه
ات: باشه... مرسی
رفتم صبحونمو خوردم از اجوما تشکر کردمو رفتم دم در جیمین سوار ماشبن شده بود رفتم سوار شدمو حرکت کردیم سمت دانشگاه
جیمین: خدافظ... مراقب خودت باش
ات: باشه بای بای (بوس فرستاد)
از ماشین پیاده شدم و رفتم تو دانشگاه که یکی از پشت پرید روم
ات: هووی مگه... عع سلام گاوه
لیسا: سلام خره... فکر کردی کیه؟
ات: مصالح ساختمانی
لیسا: یااا
ات: شوخی کردم... بیا بریم تو کلاس
لیسا: صبر کن... میدونی... مین جه داشت پشت سرت حرف میزد
ات: خب چیکارکنم
لیسا: نمیخوای حسابشو برسیی؟
ات: نه... اون به من حسودی کرده بعد پشت سرم حرف میزنه
لیسا: ا.. اها
ات: تو چته... چرا انقدر مشکوک میزنی؟
لیسا: ه... هیچی... باشه بریم... سر...کلاس
ات: بااشه
رفتیم سمت کلاس معلوم نیست باز چه ننگی ریخته سرمون که اینطوری رفتار میکنه
وارد کلاس شدمو نشستم
لیسا: م... میگم ات
ات: هوم
لیسا: میدونی... من... راستش یادته گفتی حواسم به کلید باشه؟
ات: خخخبببب
لیسا: من... خب...
ات: گمش کردییی (داد)
لیسا: خب... اره
ات: اییش... چطور...
که استاد اومد
ات: من بعدا حسابتو میرسم (اروم)
سوجون: چتونه
ات: اوه، سوجونا.... لیسا کلیدو گم کرده
سوجون: چییی
استاد: اونجا چخبرههه
ات و سوجون: ببخشید استاد
سوجون: الان چیکار می کنیم؟
ات: کلید یدک دارم، اما باید پیداش کنههه
سوجون: ایش
لیسا کلیده اتاق اکیپمونو گم کرد... باورم نمیشه من گفتم مسئولیت پذیرههه... من و اکیپمون هر روز میریم اونجا حرف میزنیم و در مورد کا های شرمون نقشه میکشیم... خودمون یپا مافیاییم
بعد از کلاس رفتیم تو راهرو دانشگاه رو صندلی نشسته بودیم
ات: لیسا
لیسا: جانم
ات: جانم؟ الان میخوام خفت کنممم
به سمتش هجوم بردم که سوجون و یونجین جلومو گرفتن
هیونجین: باشه حالا ببخشش... پیداش می کنه
لیسا: اره پیداش می کنم
ات: بهتره پیدا کنی... میگم شب بریم بار؟
جه مین: اره بریم
هیونجین: اره منم پایم
سوجون: منم که همیشه پایم
لیسا: خب... اخه...
ات: تو کلیدو گم کردی بهونه نیار باید بیای
لیسا: باشه
ات: پس ساعت ۸ بریم
بچه ها: اوکی
ادامه دارد...
پارت اول شرط نداره
فردا میزارم
۲۳.۳k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.