ابنبات ترش. پارت 36
از زبون تهیونگ:
دستام عین سگ داره می لرزه
دیگه می خوام حسم رو به ا/ت بگم
ولی نمی وم می تونم یا نه
اون الان به خاطر جیهوپ خیلی رفته تو خودش ولی الان دیگه حالش خیلی بهتره
دیگه فکر کنم تاحالا جیهوپ رو فراموش کرده
حتی اگر نکرده هم جوری می تونم دوستپسر بهتری براش باشم که اون هیچوقت نمی تونست باشه و اونو کامل بشوره ببره
می دونم که قرار بود همچی نقشه باشه ولی از رفتار ا/ت کاملا معلوم بود نقشه اش تبدیل به واقعیت شده و واقعا عاشق شده بود و این داشت منو میسوزاند
چون من باید کسی می بودم که اون عاشقش می شد
از زبان دبیرستان هر کسی بهش پیشنهاد می داد رو عین سگ کتک زدم
تا خودم کسی باشم که به گریه هاش و خنده هاش فقط گوش میداد و ارومش می کرد
حالا دیگه وقتشه نتیجه زحمت هام رو ببینم
رفتم زنگ خونه اش رو زدم
ا/ت در رو باز کرد
انگار داشت ظرف می شست
و لباساش خیس بود
گفت: تهیونگ باز کلیدت رو جا گذاشتی؟
گفتم:امم.ا/ت امروز ولنتایته،پایه ای بریم همون بازار توی پارک که فقط روز ولنتاین هست؟
ا/ت: ولی ولنتاین فرداست و منو تو هم زوج نیستیم که
گفتم: عیب نداره بازم خوش می گذره ، فردا بریم؟
ا/ت: برای فردا برنامه دیگه ای ندارم. از هیچی بهتره ، بریم
سر تکون دادم و رام رو کج کردم و رفتم خونه خودم
در خونه رو که بستم از ذوق نمی تونستم رو پام بند شم
برای خودم قر میدادم
🎶دیشترین،دیرین ماشالله/دیشتری دیری ماشالله 🎶
حالا برای فردا چی بپوشم؟
اگر ردم کنه چی؟
اگر همچی بد پیش بره چی؟
چه خاکی تو سرم کنممممم؟!؟!
من از پسش بر نمیام
باید برم پیش جیمین
(دوست ، دوست ،دوست ا/ت که ا/ت به تهیونگ معرفی کرده بود و اینا با هم بست فرند شدن)
اون خیلی خوش لباسه ، حداقل بخش لباس کارم رو راه میندازه
تازه خیلی خوب هم بلده اعتراف کنه
باید برای فردا خیلی خوب آماده شم
زنگ زدم جیمین و اونم اومد خونه ام
جیمین: یعنی تو عاشق خواهر خونده خودت شدی؟
_اره
جیمین: همون ا/ت سگ اخلاق خودمون؟
_اره
جیمین: و از ۱۲ سالگی عاشقشی ؟
_اره
جیمین:بعد اینطوری ریدی تو رابطه های عاشقانه اش چون حسودیت می شد؟
_اره
جیمین یکی زد پس گردنم:آره و بلاااااا
تو این حجم احساسات رو کجات کرده بودی؟
چطور تا الان بهم نگفتی؟
یعنی به خدا این ماجرا از سریال ترکی هم بدتره
یعنی ریدم تو منطق احساساتت تهیونگ
_حالا کمکم نمی کنی؟
جیمین: خودت چی فکر می کنی؟
با تردید گفتم: نه؟
جیمین :خاک تو سرت،تا حالا شده یه چی بخوای و من بگم نه؟🤦
بیا ببینم چی تو کمدت داری
جیمین در کمد رو باز کرد
و یه ست شیک برام مرتب کرد
یه تیشرت ساده کرم
یه شلوار سفید ساده
یه جفت کتونی سفید
و یسری گردنبند و اکسسوری برام روی تخت چید
جیمین: این از لباس
حالا بگو ایده ات برای اعتراف چیه؟ فردا روز بزرگیه
دستام عین سگ داره می لرزه
دیگه می خوام حسم رو به ا/ت بگم
ولی نمی وم می تونم یا نه
اون الان به خاطر جیهوپ خیلی رفته تو خودش ولی الان دیگه حالش خیلی بهتره
دیگه فکر کنم تاحالا جیهوپ رو فراموش کرده
حتی اگر نکرده هم جوری می تونم دوستپسر بهتری براش باشم که اون هیچوقت نمی تونست باشه و اونو کامل بشوره ببره
می دونم که قرار بود همچی نقشه باشه ولی از رفتار ا/ت کاملا معلوم بود نقشه اش تبدیل به واقعیت شده و واقعا عاشق شده بود و این داشت منو میسوزاند
چون من باید کسی می بودم که اون عاشقش می شد
از زبان دبیرستان هر کسی بهش پیشنهاد می داد رو عین سگ کتک زدم
تا خودم کسی باشم که به گریه هاش و خنده هاش فقط گوش میداد و ارومش می کرد
حالا دیگه وقتشه نتیجه زحمت هام رو ببینم
رفتم زنگ خونه اش رو زدم
ا/ت در رو باز کرد
انگار داشت ظرف می شست
و لباساش خیس بود
گفت: تهیونگ باز کلیدت رو جا گذاشتی؟
گفتم:امم.ا/ت امروز ولنتایته،پایه ای بریم همون بازار توی پارک که فقط روز ولنتاین هست؟
ا/ت: ولی ولنتاین فرداست و منو تو هم زوج نیستیم که
گفتم: عیب نداره بازم خوش می گذره ، فردا بریم؟
ا/ت: برای فردا برنامه دیگه ای ندارم. از هیچی بهتره ، بریم
سر تکون دادم و رام رو کج کردم و رفتم خونه خودم
در خونه رو که بستم از ذوق نمی تونستم رو پام بند شم
برای خودم قر میدادم
🎶دیشترین،دیرین ماشالله/دیشتری دیری ماشالله 🎶
حالا برای فردا چی بپوشم؟
اگر ردم کنه چی؟
اگر همچی بد پیش بره چی؟
چه خاکی تو سرم کنممممم؟!؟!
من از پسش بر نمیام
باید برم پیش جیمین
(دوست ، دوست ،دوست ا/ت که ا/ت به تهیونگ معرفی کرده بود و اینا با هم بست فرند شدن)
اون خیلی خوش لباسه ، حداقل بخش لباس کارم رو راه میندازه
تازه خیلی خوب هم بلده اعتراف کنه
باید برای فردا خیلی خوب آماده شم
زنگ زدم جیمین و اونم اومد خونه ام
جیمین: یعنی تو عاشق خواهر خونده خودت شدی؟
_اره
جیمین: همون ا/ت سگ اخلاق خودمون؟
_اره
جیمین: و از ۱۲ سالگی عاشقشی ؟
_اره
جیمین:بعد اینطوری ریدی تو رابطه های عاشقانه اش چون حسودیت می شد؟
_اره
جیمین یکی زد پس گردنم:آره و بلاااااا
تو این حجم احساسات رو کجات کرده بودی؟
چطور تا الان بهم نگفتی؟
یعنی به خدا این ماجرا از سریال ترکی هم بدتره
یعنی ریدم تو منطق احساساتت تهیونگ
_حالا کمکم نمی کنی؟
جیمین: خودت چی فکر می کنی؟
با تردید گفتم: نه؟
جیمین :خاک تو سرت،تا حالا شده یه چی بخوای و من بگم نه؟🤦
بیا ببینم چی تو کمدت داری
جیمین در کمد رو باز کرد
و یه ست شیک برام مرتب کرد
یه تیشرت ساده کرم
یه شلوار سفید ساده
یه جفت کتونی سفید
و یسری گردنبند و اکسسوری برام روی تخت چید
جیمین: این از لباس
حالا بگو ایده ات برای اعتراف چیه؟ فردا روز بزرگیه
۱۶.۵k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.