کاخ سیاه🖤🕸پارت 7
پارت7
با صدای ارباب که اومد و گفت همه جمع شید میخوام چیزی بگم همه توی سالن جمع شدن منم یواشکی نگاه میکردم همه دورش جمع شده بودن و به سختی میتونستم نگاه کنم ولی اون دختر کی بود کناره ارباب؟
کوک: این دختری که میبینید....مراسم امشب ماله اونه میخوام دوست دخترمو معرفی کنم ایشون سوجون هستن دوست دختر من فقط دوست دارم کسی بهش نگاه چپ بندازه شیر فهم شد؟
ا. ت: اوه خدای من دختره واقعا خوشگله ارباب حق داره
تهیونگ: نه به اندازه تو
ا. ت: برگشتم سمتش با دیدنش دست و پامو گم کردم ب.... بخشید م... من نمی.... خواستم ک.... ه دید ب... زنم
تهیونگ: اشکال نداره ولی تو خیلی فضولی
ا. ت: من کنجکاوم
تو صورتم خم شد و گف: نه خیر فضولی
سرمو انداختم پایین و هیچی نگفتم
با صدای ارباب که اومد و گفت همه جمع شید میخوام چیزی بگم همه توی سالن جمع شدن منم یواشکی نگاه میکردم همه دورش جمع شده بودن و به سختی میتونستم نگاه کنم ولی اون دختر کی بود کناره ارباب؟
کوک: این دختری که میبینید....مراسم امشب ماله اونه میخوام دوست دخترمو معرفی کنم ایشون سوجون هستن دوست دختر من فقط دوست دارم کسی بهش نگاه چپ بندازه شیر فهم شد؟
ا. ت: اوه خدای من دختره واقعا خوشگله ارباب حق داره
تهیونگ: نه به اندازه تو
ا. ت: برگشتم سمتش با دیدنش دست و پامو گم کردم ب.... بخشید م... من نمی.... خواستم ک.... ه دید ب... زنم
تهیونگ: اشکال نداره ولی تو خیلی فضولی
ا. ت: من کنجکاوم
تو صورتم خم شد و گف: نه خیر فضولی
سرمو انداختم پایین و هیچی نگفتم
۷.۲k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.