برده فراری...۷
برگشتم دیدم همون پسرست که سهون عکسشو بهم نشون داده
_س..سلام ا/ت هستم
@سلام منم سهونم
_خوشبختم
@بیا بریم
با همدیگه رفتیم سمت در خروجی فرودگاه که دیدم به ماشین لوکس جلوشه چمدونم رو گذاشت عقب در جلو ماشین رو برام باز کرد
_ممنون
سوار ماشین شدم و در بست و خودشم نشست پشت فرمون و شروع کرد به رانندگی کردن نمی دونستم اینجا کجا بود ولی می دونستم از شهر خیلی خارج شدیم که یهو رسیدیم به یه روستا از کوچه پس کوچه های اونجا هم رد شدیم راستش یکم دلهره داشتم...این داره کجا میره اصلا چرا اومدم اینجا کاش تو کره می موندم چرا سوار ماشین یه مردی شدم که اصلا نمی شناسمش؟هوففف هیچی نیست ا/ت اروم باششش که یهو زد رو ترمز سرم رو اوردم بالا دیدم جلو در یه عمارت پارک کرده خیلی قشنگ بود ولی پای عمار جونگ کوک نمی رسید رفتیم داخل و منم عین جوجه ها افتادم دنبالش وارد یه اتاقی شدیم حقیقتا خیلی خوشگل بود
@اینجا اتاق توعه
_وای مرسی خیلی قشنگه
بدون هیچ حرفی فقط با یه لبخند اتاق رو ترک کرد منم رفتم یه دوش بگیرم بعدش بیام یکم بگیرم بخوابم تا خسته گیم در بره
۴روز بهد روز برگشتم جونگ کوک
+شما چرا انقد عوضی هستین .... یعنی نتونستین از یه دختر ۱۶ ساله مراقبت کنین هاااا ...سهوننن مگه نگفتم چهار چشمی حواست به دختره باشه
&ارباب من...
+ارباب و درد ارباب و مرض ارباب و کوفت یعنی چی که شب خوابیدیم صبح دبدیم دختره نیستتتتت....برین پی کارتون تنبیهتون بمونه برا بعد
در اتاقم رو باز کردم نمی دونم چرا بغضم گرفت رفتم ولو شدم رو تختم و شروع کردم به گریه کردن که یهو دستم خرد به چیز زیر بالشتم برداشتم یه پاکت نامه بود.....
_س..سلام ا/ت هستم
@سلام منم سهونم
_خوشبختم
@بیا بریم
با همدیگه رفتیم سمت در خروجی فرودگاه که دیدم به ماشین لوکس جلوشه چمدونم رو گذاشت عقب در جلو ماشین رو برام باز کرد
_ممنون
سوار ماشین شدم و در بست و خودشم نشست پشت فرمون و شروع کرد به رانندگی کردن نمی دونستم اینجا کجا بود ولی می دونستم از شهر خیلی خارج شدیم که یهو رسیدیم به یه روستا از کوچه پس کوچه های اونجا هم رد شدیم راستش یکم دلهره داشتم...این داره کجا میره اصلا چرا اومدم اینجا کاش تو کره می موندم چرا سوار ماشین یه مردی شدم که اصلا نمی شناسمش؟هوففف هیچی نیست ا/ت اروم باششش که یهو زد رو ترمز سرم رو اوردم بالا دیدم جلو در یه عمارت پارک کرده خیلی قشنگ بود ولی پای عمار جونگ کوک نمی رسید رفتیم داخل و منم عین جوجه ها افتادم دنبالش وارد یه اتاقی شدیم حقیقتا خیلی خوشگل بود
@اینجا اتاق توعه
_وای مرسی خیلی قشنگه
بدون هیچ حرفی فقط با یه لبخند اتاق رو ترک کرد منم رفتم یه دوش بگیرم بعدش بیام یکم بگیرم بخوابم تا خسته گیم در بره
۴روز بهد روز برگشتم جونگ کوک
+شما چرا انقد عوضی هستین .... یعنی نتونستین از یه دختر ۱۶ ساله مراقبت کنین هاااا ...سهوننن مگه نگفتم چهار چشمی حواست به دختره باشه
&ارباب من...
+ارباب و درد ارباب و مرض ارباب و کوفت یعنی چی که شب خوابیدیم صبح دبدیم دختره نیستتتتت....برین پی کارتون تنبیهتون بمونه برا بعد
در اتاقم رو باز کردم نمی دونم چرا بغضم گرفت رفتم ولو شدم رو تختم و شروع کردم به گریه کردن که یهو دستم خرد به چیز زیر بالشتم برداشتم یه پاکت نامه بود.....
۱۴.۰k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.