فرشته ی شیطانی پارت⁴
دازای:باشه حالا بانوی من چرا عصبی میشی (๑˙ー˙๑)
چویا:هوی این با تو چ نسبتی داره؟
آیومی:خب نمیدونم تازه آشنا شدیم..
چویا:دیگه نبینم دوربر این درازک باشیا مگر ن...
دازای:(حرفشو قطع میکنه)ب حرف این هویج کوتوله گوش نکن بیا ب قدم زدنمون ادامه بدیم
چویا:تمههههههههه
آیومی:(دست چویا رو میگیره)ببخشید دازای سان ولی کار پیش اومده نمیتونم چویا بیا بریم
چویا:(دستشو پس میزنه)خودم میتونم بیام
*دازای سریع از کنار آیومی رد میشه
چویا:اینوقت روز بیرون چیکار میکردی اونم کنار اون؟
ایومی:چرا بهت بگم؟
چویا:(موهای آیومی رو میگیره میکشونه سمت خودش) موش کوچولو اینقد با اعصاب من بازی نکن
آیومی:موهامو ول کن دیوونهههه
چویا:(موهاشو ول میکنه)بزار برسیم مافیا..
آیومی:موهامو خراب کردی تازه اتو کرده بودممم
*حرکت میکنن ب سمت مافیا کلی باهم جنگ میکنن
*رسیدن
از زبان آیومی:
یه فکری دارم اگه یهو غیبم بزنه چی هیچکس متوجه نمیشه یا ی کاری کنم فک کنن من مردم اره همین کارو میکنم!
آیومی:(رفتم ب سمت دفتر موری سنسه)*در زدن موری سنسه میتونم بیام تو؟
موری:بیا
آیومی:....
موری:(تا اومد آیومی حرف بزنه حرفشو قطع میکنه)فک کنم قبلا بهت گفتم نمیزارم بری
آیومی:ن موضوع این نیست فقط میخواستم بپرسم میشه امروز مرخصی بگیرم
موری:امروز کاری نیست ولی چرا؟
آیومی:چون امروز یکم کار دارم باید برم خرید و اینجور چیزا دیگه
موری:باشه
از زبان ایومی:
سریع رفتم خونه وسایلم رو جمع کردم و برای همیشه و سریع از اونجا رفتم........
ببخشید اگه بد شده کیوتام🥲💔
چویا:هوی این با تو چ نسبتی داره؟
آیومی:خب نمیدونم تازه آشنا شدیم..
چویا:دیگه نبینم دوربر این درازک باشیا مگر ن...
دازای:(حرفشو قطع میکنه)ب حرف این هویج کوتوله گوش نکن بیا ب قدم زدنمون ادامه بدیم
چویا:تمههههههههه
آیومی:(دست چویا رو میگیره)ببخشید دازای سان ولی کار پیش اومده نمیتونم چویا بیا بریم
چویا:(دستشو پس میزنه)خودم میتونم بیام
*دازای سریع از کنار آیومی رد میشه
چویا:اینوقت روز بیرون چیکار میکردی اونم کنار اون؟
ایومی:چرا بهت بگم؟
چویا:(موهای آیومی رو میگیره میکشونه سمت خودش) موش کوچولو اینقد با اعصاب من بازی نکن
آیومی:موهامو ول کن دیوونهههه
چویا:(موهاشو ول میکنه)بزار برسیم مافیا..
آیومی:موهامو خراب کردی تازه اتو کرده بودممم
*حرکت میکنن ب سمت مافیا کلی باهم جنگ میکنن
*رسیدن
از زبان آیومی:
یه فکری دارم اگه یهو غیبم بزنه چی هیچکس متوجه نمیشه یا ی کاری کنم فک کنن من مردم اره همین کارو میکنم!
آیومی:(رفتم ب سمت دفتر موری سنسه)*در زدن موری سنسه میتونم بیام تو؟
موری:بیا
آیومی:....
موری:(تا اومد آیومی حرف بزنه حرفشو قطع میکنه)فک کنم قبلا بهت گفتم نمیزارم بری
آیومی:ن موضوع این نیست فقط میخواستم بپرسم میشه امروز مرخصی بگیرم
موری:امروز کاری نیست ولی چرا؟
آیومی:چون امروز یکم کار دارم باید برم خرید و اینجور چیزا دیگه
موری:باشه
از زبان ایومی:
سریع رفتم خونه وسایلم رو جمع کردم و برای همیشه و سریع از اونجا رفتم........
ببخشید اگه بد شده کیوتام🥲💔
۴.۲k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.