why you
part⁷
جیمین:....نمیام پارتی.....اخه به تو چه فضول....برو رل بزن با یکی... به من چه خداحافظ"سرد"
پ.جیمین:خب قرار رو کی بزاریم
م.ب.جیمین:باید مادر و پدر یونا هم باشن
م.جیمین:ولی اونا دگو هستن
جیمین:نکنه میخواین ببرمتون اونجا
پ.جیمین:نه خودمون میریم
جیمین:باشه منم میخوام بعد از ۷ ماه برم شرکت"سرد"
"شب"
[شروع مکالمه]
یونا:الو سلام مامان چیشده "خنده"
م.یونا:دخترم کارت کی تمام میشه
یونا:الان ساعت ۷ شبه من ساعت ۱۰ شب کارم تمام میشه تازه دیگه مرخصی هم ندارم"خنده"
م.یونا:یعنی رئیست بهت مرخصی نمیده
یونا:مامان یه لحظه.....هه سو بیا این مدل رو بکش خانم شو شماهم اون لباسو پرو کن سولی توهم این طرح رو دوخت بزن"خنده"
م.یونا:مثل اینکه خیلی سرت شلوغه
یونا:نه زیادی چند تا طراحی نشون رئیسم دادم حالا میخواد اون طرح ها رو برای برند سلین آماده کنیم
م.یونا:هر موقع کارت تمام شد بیا عمارت پارک پدرت با من دعوت شدیم اونجا
یونا:اوهم میام اونجا خودمم شارژرمو جا گذاشتم خب مامان خداحافظ
[پایان مکالمه]
یونا:ای خسته شدم هه سو برو سر کارت
هه سو: حتما
سولی:یونا بیا ببین کجا این لباس مشکل داره که خانم شو گیر داده
یونا:چی شده شو جوکیونگ
جوکیونگ:این لباس زیادی گشاده یکم تنگش کن احمق"عصبی"
یونا:میرو براش تنگ کن
هه سو:ببخشید خانم ایم
خانم ایم:ببخشید چیه این لباس خیلی باز نیست من گفتم سینش چاک داشته باشه پشتشم با یه بند وصل باشه و دامنش تا رونم باشه چرا این اینقدر بده"عصبی"
یونا:خانم ایم شما اینو برای چی میخواین
خانم ایم:برای بار و هرزگی چون من اونجا به این عنوان کار میکنم
یونا:پس وایسین من درستش کنم
هه سو:بفرمایین خانم
"ساعت ۱۰"
یونا:خب دیگه تمام شد
جوکیونگ:احمق"یه سیلی بهش زد"
یونا:ای دستم چته تو
جوکیونگ:تنگ تر از این نمیشه
یونا:برین فردا بیاین با اجازه رئیس خدانگهدار
ته:برین بیرون خداحافظ یونا
"عمارت پارک"
یونا:اخ کمرم سلام خانم پارک سلام اقای پارک سلام خانم بزرگ پارک و سلام مامان و بابا"خنده"
م.یونا:دختر چرا ماسک زدی
یونا:ها سرما خوردم
م.جیمین:ولی تو که صبح خوب بودی
یونا:ظهر موقع ناهار تو شرکت داشتیم بازی میکردیم که یکی از کارگران از شوخی روم یخ ریخت"خنده"
پ.جیمین:پس بریم تو تا حالا بدتر نشده
یونا:نه دما اینجا خوبه شماها برین حرف بزنین
"۱۰ دقیقه بعد"
یه بچه کوچولو:خانم شما کی هستین"کیوت"
یونا:تو خودت کی هستی"خنده"
بچه:میشه از روی تاب بلند بشی
یونا:نه نمیشه
بچه:مامانی این خانومه از روی تا بلند نمیشه
مادرش:خانم بچه من ۳ سالشه میزارین تاب بازی کنه
یونا:حتما میشه بپرسم شما کی هستین
جیمین:این ماشین جونگکوک نیست دم در
کوک:چرا ماشین خودمه
بچه: دایییییییییییییییییییی
جیمین:
جیمین:....نمیام پارتی.....اخه به تو چه فضول....برو رل بزن با یکی... به من چه خداحافظ"سرد"
پ.جیمین:خب قرار رو کی بزاریم
م.ب.جیمین:باید مادر و پدر یونا هم باشن
م.جیمین:ولی اونا دگو هستن
جیمین:نکنه میخواین ببرمتون اونجا
پ.جیمین:نه خودمون میریم
جیمین:باشه منم میخوام بعد از ۷ ماه برم شرکت"سرد"
"شب"
[شروع مکالمه]
یونا:الو سلام مامان چیشده "خنده"
م.یونا:دخترم کارت کی تمام میشه
یونا:الان ساعت ۷ شبه من ساعت ۱۰ شب کارم تمام میشه تازه دیگه مرخصی هم ندارم"خنده"
م.یونا:یعنی رئیست بهت مرخصی نمیده
یونا:مامان یه لحظه.....هه سو بیا این مدل رو بکش خانم شو شماهم اون لباسو پرو کن سولی توهم این طرح رو دوخت بزن"خنده"
م.یونا:مثل اینکه خیلی سرت شلوغه
یونا:نه زیادی چند تا طراحی نشون رئیسم دادم حالا میخواد اون طرح ها رو برای برند سلین آماده کنیم
م.یونا:هر موقع کارت تمام شد بیا عمارت پارک پدرت با من دعوت شدیم اونجا
یونا:اوهم میام اونجا خودمم شارژرمو جا گذاشتم خب مامان خداحافظ
[پایان مکالمه]
یونا:ای خسته شدم هه سو برو سر کارت
هه سو: حتما
سولی:یونا بیا ببین کجا این لباس مشکل داره که خانم شو گیر داده
یونا:چی شده شو جوکیونگ
جوکیونگ:این لباس زیادی گشاده یکم تنگش کن احمق"عصبی"
یونا:میرو براش تنگ کن
هه سو:ببخشید خانم ایم
خانم ایم:ببخشید چیه این لباس خیلی باز نیست من گفتم سینش چاک داشته باشه پشتشم با یه بند وصل باشه و دامنش تا رونم باشه چرا این اینقدر بده"عصبی"
یونا:خانم ایم شما اینو برای چی میخواین
خانم ایم:برای بار و هرزگی چون من اونجا به این عنوان کار میکنم
یونا:پس وایسین من درستش کنم
هه سو:بفرمایین خانم
"ساعت ۱۰"
یونا:خب دیگه تمام شد
جوکیونگ:احمق"یه سیلی بهش زد"
یونا:ای دستم چته تو
جوکیونگ:تنگ تر از این نمیشه
یونا:برین فردا بیاین با اجازه رئیس خدانگهدار
ته:برین بیرون خداحافظ یونا
"عمارت پارک"
یونا:اخ کمرم سلام خانم پارک سلام اقای پارک سلام خانم بزرگ پارک و سلام مامان و بابا"خنده"
م.یونا:دختر چرا ماسک زدی
یونا:ها سرما خوردم
م.جیمین:ولی تو که صبح خوب بودی
یونا:ظهر موقع ناهار تو شرکت داشتیم بازی میکردیم که یکی از کارگران از شوخی روم یخ ریخت"خنده"
پ.جیمین:پس بریم تو تا حالا بدتر نشده
یونا:نه دما اینجا خوبه شماها برین حرف بزنین
"۱۰ دقیقه بعد"
یه بچه کوچولو:خانم شما کی هستین"کیوت"
یونا:تو خودت کی هستی"خنده"
بچه:میشه از روی تاب بلند بشی
یونا:نه نمیشه
بچه:مامانی این خانومه از روی تا بلند نمیشه
مادرش:خانم بچه من ۳ سالشه میزارین تاب بازی کنه
یونا:حتما میشه بپرسم شما کی هستین
جیمین:این ماشین جونگکوک نیست دم در
کوک:چرا ماشین خودمه
بچه: دایییییییییییییییییییی
جیمین:
۴.۸k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.