ازدواج اجباری مافیا
فلش بک جیمین
خیلی ناراحت شدم و درون من داشت گریه میکرد اما خودمو دصبانی نشون دادم سرش داد زدم که سوهو اومد
فلش بک سوهو
اومدم طبقه بالا که خودمو درست کنم صدای داد جیمین توجه منو به خودش جلب کرد رفتم سمت اتاق دیدم هانا نشسته رو زمین دستشو گذاشته رو سرش و بدنش پر خونه اینقدر اصبانی و ناراحت شدم به جیمین سیلی زدم و بهش گفتم برو به بابا بگو اصلا مهم نیست رفتم سمت هانا و بغلش کردم باهاش گریه کردم که گفت : بدنم میسوزه اون لحظه قلبم درد گرفت کمکش کردم بره حموم و رفتم بیرون تو اتاقم لباسامو عوض کردم چون خونی بود
فلش بک جیمین سوهو اومد و منو سیلی زد بهم گفت برو به بابا بگو اصلا رفت تو اتاق میش هانا بقلش کرد که هانا گفت بدنم میسوزه خیلی ناراحت شدم سریع از اونجا رفتم و سعی کردم خوش بگذرونم
فلش بک هانا سوهو اومد کمکم کرد رفتم حموم و اون رفت بیرون اینقدر بدنم میسوخت که آب وان رو پر از آب یخ کردم اومدم بیرون لباس پوشیدم و در اتاق رو قفل کردم و با کلی درد خوابم برد
فلش بک جیمین
خواستم برم بهش سر بزنم که دیدم در قفله ول کن شدم و رفتم اتاقم خوابیدم
فلش بک هانا
با کلی درد بیدار شدم و با بدبختی لباس پوشیدم از قسط باز پوشیدم که زخمام رو ببینن
رفتم پایین بخواطر درد دیشب گشنم نبود پس چیزی نخوردم
فلش بک اجوما سوهو
اجوما دیدم هانا داره میاد پایین خواستم بهش لبخند بزنم که زخماش قلبمو به درد آورد دیدم صبحونه نخورد و شورع کرد به کار کردن که جیمین اوند گفت حق ندارید بهش چیزی بگید بزارید کارشو بکنه
سوهو دیدم هانا داره میاد پایین دیدم زخمای رو پانسمان نکرده صبحونه نخورد و شروع کرد به کار کردن خواستم برم پیشش که زخمای رو پانسمان کنم که دیدم جیمین اومد و گفت بهش چیزی نمیگید بزارید کارشو بکنه
خیلی ناراحت شدم و درون من داشت گریه میکرد اما خودمو دصبانی نشون دادم سرش داد زدم که سوهو اومد
فلش بک سوهو
اومدم طبقه بالا که خودمو درست کنم صدای داد جیمین توجه منو به خودش جلب کرد رفتم سمت اتاق دیدم هانا نشسته رو زمین دستشو گذاشته رو سرش و بدنش پر خونه اینقدر اصبانی و ناراحت شدم به جیمین سیلی زدم و بهش گفتم برو به بابا بگو اصلا مهم نیست رفتم سمت هانا و بغلش کردم باهاش گریه کردم که گفت : بدنم میسوزه اون لحظه قلبم درد گرفت کمکش کردم بره حموم و رفتم بیرون تو اتاقم لباسامو عوض کردم چون خونی بود
فلش بک جیمین سوهو اومد و منو سیلی زد بهم گفت برو به بابا بگو اصلا رفت تو اتاق میش هانا بقلش کرد که هانا گفت بدنم میسوزه خیلی ناراحت شدم سریع از اونجا رفتم و سعی کردم خوش بگذرونم
فلش بک هانا سوهو اومد کمکم کرد رفتم حموم و اون رفت بیرون اینقدر بدنم میسوخت که آب وان رو پر از آب یخ کردم اومدم بیرون لباس پوشیدم و در اتاق رو قفل کردم و با کلی درد خوابم برد
فلش بک جیمین
خواستم برم بهش سر بزنم که دیدم در قفله ول کن شدم و رفتم اتاقم خوابیدم
فلش بک هانا
با کلی درد بیدار شدم و با بدبختی لباس پوشیدم از قسط باز پوشیدم که زخمام رو ببینن
رفتم پایین بخواطر درد دیشب گشنم نبود پس چیزی نخوردم
فلش بک اجوما سوهو
اجوما دیدم هانا داره میاد پایین خواستم بهش لبخند بزنم که زخماش قلبمو به درد آورد دیدم صبحونه نخورد و شورع کرد به کار کردن که جیمین اوند گفت حق ندارید بهش چیزی بگید بزارید کارشو بکنه
سوهو دیدم هانا داره میاد پایین دیدم زخمای رو پانسمان نکرده صبحونه نخورد و شروع کرد به کار کردن خواستم برم پیشش که زخمای رو پانسمان کنم که دیدم جیمین اومد و گفت بهش چیزی نمیگید بزارید کارشو بکنه
۱۸.۰k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.