عشق شکسته p⁷
ووییی حامله بودمممم
یه نگاه به ته انداختم . داشت با اخم نگام میکرد
ات:چیشده؟
ته هم لبخند بزرگی زر و محکم منو بغل کرد و گفت
ته: نمیزارم یه تار مو از تو و بچم کم بشه
ته: باید به همه بگیم
ات: اهوممم (لبخند)
رفتیم پایین و ته داد زد
ته:مامان ، بابا، لیا
همه اینوری شدن ، و گفت
ته:دارم بابا میشمممممممممم
مامان ته اولش فکر کرده بود لیا حاملست و حتی به لیا یه چیزی گفت
م.ت:اوووو چه خبر خوبی لیا عزیزم جاییت درد نمیکنه حالت تهوع نداری ؟
من و ته انگار که یه سطل بزرگ یخ ریخته بودن رو سرمون قیافمون شده بود
و لیا هم همینطور ولی تا دید داره ضایع میشه یه لبخند کج و کوله زد
و بعدش ته ادامه داد:
ته: نه ات حاملست من و ات داریم پدر و مادر میشیم
و اینبار انگار یه سطل یخ ریخته بودن رو سر مامان ته
ادامه دارد.........
بچه ها یه شرط اینکه فیک رو فقط روز های یکشنبه و سه شنبه آپلود میکنم چون حجم درس هام واقعا زیادن😊🥑
یه نگاه به ته انداختم . داشت با اخم نگام میکرد
ات:چیشده؟
ته هم لبخند بزرگی زر و محکم منو بغل کرد و گفت
ته: نمیزارم یه تار مو از تو و بچم کم بشه
ته: باید به همه بگیم
ات: اهوممم (لبخند)
رفتیم پایین و ته داد زد
ته:مامان ، بابا، لیا
همه اینوری شدن ، و گفت
ته:دارم بابا میشمممممممممم
مامان ته اولش فکر کرده بود لیا حاملست و حتی به لیا یه چیزی گفت
م.ت:اوووو چه خبر خوبی لیا عزیزم جاییت درد نمیکنه حالت تهوع نداری ؟
من و ته انگار که یه سطل بزرگ یخ ریخته بودن رو سرمون قیافمون شده بود
و لیا هم همینطور ولی تا دید داره ضایع میشه یه لبخند کج و کوله زد
و بعدش ته ادامه داد:
ته: نه ات حاملست من و ات داریم پدر و مادر میشیم
و اینبار انگار یه سطل یخ ریخته بودن رو سر مامان ته
ادامه دارد.........
بچه ها یه شرط اینکه فیک رو فقط روز های یکشنبه و سه شنبه آپلود میکنم چون حجم درس هام واقعا زیادن😊🥑
۶.۳k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.