تپه هایی سرخ را روی بیابان می کشم
تپه هایی سرخ را روی بیابان می کشم
خارها را با گون با ظهر سوزان می کشم
این ترکها ارث و میراث بیابان زاده هاست
حضرت لب ٬انتظار بوی باران می کشم
خضر را با مشک ساقی یا سراب زنده را
چشمهایش را به رنگ سبز مرجان می کشم
گردبای خاک با شنهای داغ و خسته را
رقص شنها را کنون با دست لرزان می کشم
ردپای گرگ را همچون کویری از هراس
لحظه های عمر را در خط پایان میکشم
بچه آهویی میان خارها پنهان شده است
در کنارش ماه هشتم را شتابان می کشم
خارها را با گون با ظهر سوزان می کشم
این ترکها ارث و میراث بیابان زاده هاست
حضرت لب ٬انتظار بوی باران می کشم
خضر را با مشک ساقی یا سراب زنده را
چشمهایش را به رنگ سبز مرجان می کشم
گردبای خاک با شنهای داغ و خسته را
رقص شنها را کنون با دست لرزان می کشم
ردپای گرگ را همچون کویری از هراس
لحظه های عمر را در خط پایان میکشم
بچه آهویی میان خارها پنهان شده است
در کنارش ماه هشتم را شتابان می کشم
۱.۴k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.