دروغ به توان عشق پارت ۶
دروغ به توان عشق پارت ۶
راه افتادیم
جونگ کوک ویو ) داشتم رانندگی میکرد دیدم پیامی از طرف لی دونگ آمد نگاهی انداختم نوشته بود ( هی کوک یاد که نرفته باید هر چه زود تر کارش تموم کنی یاد آور کنم دلتو بهش نبازی ) آه به تو چه آخه مردک رسیدم مدرسه ا/ ت رفت منم رفتم ماشین پارک کنم دیدم تهیونگ داره میاد طرفم ( هی کوک پسر چطوری ) ( خوبم )( راستی این دختره ا/ ت چیشد ) نمی دونم براش تعریف کردم که چطوری حس های عجیبی دارم قلبم هی تند تند میزنه ( آه فهمیدم کوک فهمیدم اسم حست چیه ) ( چیه خب ؟ )( عشق تو عاشق شدی پسر وای خدای من حالا اگه ا/ ت بفهمه چیکار میکنی ) زنگ کلاس خورد رفتم سرحال که پشت ا/ ت بودم زنگ ریاضی بود که معلم گف خانم ا/ ت بیا این مسئله رو حل کن اونم با قدم های اروم رفت پای تخته ماژیک برداشت ولی چیزی ننوشت یه نگاهی به من کرد نگاهی مظلومی کرد منم صورتم اونور کردم اوت داشت با عصبانیت به تخته نگاهی میکرد.
ا/ ت ویو ) منو برد پای تخته یه نگاه به کوک کردم ولی اون یه نگاه چپم نکرد آه کفری شد م دیشب چیزی نخوندم ( معلم گف )( مثل اینکه نمیتونی حل کنی جونگ کوک تو بیا ) نگاهی بهش کردم ری اکشنش خیلی باحال بودامد پای تخته سه سوته حلش کرد پشمام وای خدا
) پايان کلاس ) کلاس تموم شد آقا چوی زنگ زد گف نمیتونه برای چند روزی بیاد آه خدا که یدفعه جونگ کوک از پشتم ( گف خب خب امروز که بیکاری جبران این مسئله باهام بری شهربازی( هن چرا باید باهات بیام )( چون من میگم حالا هم حرف دیگه ای رو حرفم نزن ) آه بزور سوار کرد رفتیم شهربازی یه بلیط برای چرخ فلک گرف دستم گرفت باهام سوار شدیم شروع کرد به حرکت کرد یهو دلم ریخت جیغ زدم اونم میخندید وای بعد از شهربازی رفتیم رستوران ( امم ا/ ت میخوام مهمونت کنم امشبو )( اه برای چی به چه دلیل )) ( خواهش میکنم قبول کن ) باشه باشه گارسون سفارش هارو آورد یهو گف ( ا/ ت میخوام باهام دوست بشی ) غذا تو گلوم گیر کرد تو این مدت شناختی که ازش داشتم پس قبول کردم ( خیلی خب ) ( باشه باهات دوست میشم جونگ کوک ) آه آمد بغلم کرد منم بغلش کردم حس آرامشی دریافتم آه..... ( پارت ۶ لایک حمایت کنید نتم داره تموم میشه اگه نبودم بدونید بای تا پارت بعدی راستی مچکرم برای حمایت ها ) 💟🐰💟
راه افتادیم
جونگ کوک ویو ) داشتم رانندگی میکرد دیدم پیامی از طرف لی دونگ آمد نگاهی انداختم نوشته بود ( هی کوک یاد که نرفته باید هر چه زود تر کارش تموم کنی یاد آور کنم دلتو بهش نبازی ) آه به تو چه آخه مردک رسیدم مدرسه ا/ ت رفت منم رفتم ماشین پارک کنم دیدم تهیونگ داره میاد طرفم ( هی کوک پسر چطوری ) ( خوبم )( راستی این دختره ا/ ت چیشد ) نمی دونم براش تعریف کردم که چطوری حس های عجیبی دارم قلبم هی تند تند میزنه ( آه فهمیدم کوک فهمیدم اسم حست چیه ) ( چیه خب ؟ )( عشق تو عاشق شدی پسر وای خدای من حالا اگه ا/ ت بفهمه چیکار میکنی ) زنگ کلاس خورد رفتم سرحال که پشت ا/ ت بودم زنگ ریاضی بود که معلم گف خانم ا/ ت بیا این مسئله رو حل کن اونم با قدم های اروم رفت پای تخته ماژیک برداشت ولی چیزی ننوشت یه نگاهی به من کرد نگاهی مظلومی کرد منم صورتم اونور کردم اوت داشت با عصبانیت به تخته نگاهی میکرد.
ا/ ت ویو ) منو برد پای تخته یه نگاه به کوک کردم ولی اون یه نگاه چپم نکرد آه کفری شد م دیشب چیزی نخوندم ( معلم گف )( مثل اینکه نمیتونی حل کنی جونگ کوک تو بیا ) نگاهی بهش کردم ری اکشنش خیلی باحال بودامد پای تخته سه سوته حلش کرد پشمام وای خدا
) پايان کلاس ) کلاس تموم شد آقا چوی زنگ زد گف نمیتونه برای چند روزی بیاد آه خدا که یدفعه جونگ کوک از پشتم ( گف خب خب امروز که بیکاری جبران این مسئله باهام بری شهربازی( هن چرا باید باهات بیام )( چون من میگم حالا هم حرف دیگه ای رو حرفم نزن ) آه بزور سوار کرد رفتیم شهربازی یه بلیط برای چرخ فلک گرف دستم گرفت باهام سوار شدیم شروع کرد به حرکت کرد یهو دلم ریخت جیغ زدم اونم میخندید وای بعد از شهربازی رفتیم رستوران ( امم ا/ ت میخوام مهمونت کنم امشبو )( اه برای چی به چه دلیل )) ( خواهش میکنم قبول کن ) باشه باشه گارسون سفارش هارو آورد یهو گف ( ا/ ت میخوام باهام دوست بشی ) غذا تو گلوم گیر کرد تو این مدت شناختی که ازش داشتم پس قبول کردم ( خیلی خب ) ( باشه باهات دوست میشم جونگ کوک ) آه آمد بغلم کرد منم بغلش کردم حس آرامشی دریافتم آه..... ( پارت ۶ لایک حمایت کنید نتم داره تموم میشه اگه نبودم بدونید بای تا پارت بعدی راستی مچکرم برای حمایت ها ) 💟🐰💟
۱۲۷.۱k
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.