عشق شیرین پارت۶
کوک ویو)
رفتیم آماده شیم بریم بیرون هایمین آماده بود اون لباسا چه قدر بهش میومد رفتم کنارش واستادم و منتظر تهیونگ و جیمین موندیم
زیاد طول نکشید که تهمین اومدن
*آماده اید راه بیافتیم
_&+آره
*بریم
کفش هایمان رو پوشیدیم و سوار ماشین ته شدیم منو هایمین پشت نشستیم ته راننده بود و جیمین هم صندلی کنار ته نشست و راه افتادیم
*خب کجا بریم
+مگه انتخاب نکردی؟
*نه گفتم ببینم شما کجا دوست دارید
_امممم شام بیرون بخوریم به حساب من
*خب بعدی
&بریم شهر بازی
*مگه بچه ایم
_+&لطفاااااااااا🥺
*باشه
*دیگه چی
+امممم نمیدونم خودت چی میگی
*بریم خرید
+خوبه پس زنگ بزنم به نامجون بگم شام بیرونیم
جیمین ویو)
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم تصمیم گرفتیم شام بیرون باشیم اول بریم شهر بازی بعد شام و بعد خرید زنگ زدم نامی تا بگم شام ببرونیم
+سلام
^سلام
+ما شام بیرونیم نمیایم
^باشه مراقب خودتون باشید
+خداحافظ
^خداحافظ
گوشی رو قطع کردم
_بچههه هااااااا
*چیه
_رفتنی یه فیلم ترسناک بخریم شب با بچه ببینیم
&آره آره آره
+بگیریم تهیونگ؟
*آره
رفتیم شهر بازی اول سوار قایق دونفره ها شدیم منو هایمین جونگ کوک و تهیونگ بعد قایق سواری رفتیم چرخ و فلک سوار شدیم و بعد رفتیم یه دکه مانندی بود که باید با سه توپ ۱۵تا لیوان رو میزدی می افتاد منو تهیونگ بازی کردیم و بردیم به من جایزه یه عروسک بزرگ تک شاخ دادن و به تهیونگ یه عروسک بزرگ خرس من مال خودمو دادم هایمین تهیونگم داد به جونگ کوک به ساعت نگاه کردم ساعت ۹:۳۰بود
+بچه ها بریم شام بخوریم
_*&بریم
سوار ماشین شدیم و رفتیم رستوران نزدیک شهر بازی و روی یه میزی که دید کمی داشت نشستیم گارسون اومد
~چه چیزی میل دارید
_من نودل و کیمچی
_شما چی میخواید
&*+ماهم نودل و کیمچی
~چشم
_خب
&خب که خب😂
_بی مزه
&😂
+زود بخوریم بریم خرید بعد بریم خونه
بعد چند دقیقه گارسون غذا ها رو آورد و شروع کرذیم به خوردن وقتی تموم شد هایمین رفت پول غذاها رو حساب کنه ماهم رفتیم داخل ماشین و منتظر هایمین موندیم زیاد طول نکشید که هایمین اومد راه افتادیم به سمت پاساژ اول پسرا خرید کردیم بعد رفتیم برای هایمین لباس بخریم
هایمین ویو)
اول پسرا خرید کردن بعد نوبت من بود از جلوی یه مغازه رد میشدیم که کلی لباس چشمم رو گرفت
_بچه هاااااا من اینارو میخوام و سریع وارد مغازه شدم
¤خوش اومدید می تونم کمکتون کنم
_بله من این اون این اون وو..........میخوام
¤چه خانم با سلیقه ای
_خب نظرتون چیه؟
+آخریه خیلی باز بود😠(کرمی اکلیلیه)
_لطفاااااااااااا🥺
*قبوله
_هورا هورا هورااااااا
لباسا رو حساب کردیم و رفتلم یه دونه هم فیلم خریدیم و رفتیم خونه که............
اسلایدهای بعد نصف لباسایی که هایمین خریده😂
رفتیم آماده شیم بریم بیرون هایمین آماده بود اون لباسا چه قدر بهش میومد رفتم کنارش واستادم و منتظر تهیونگ و جیمین موندیم
زیاد طول نکشید که تهمین اومدن
*آماده اید راه بیافتیم
_&+آره
*بریم
کفش هایمان رو پوشیدیم و سوار ماشین ته شدیم منو هایمین پشت نشستیم ته راننده بود و جیمین هم صندلی کنار ته نشست و راه افتادیم
*خب کجا بریم
+مگه انتخاب نکردی؟
*نه گفتم ببینم شما کجا دوست دارید
_امممم شام بیرون بخوریم به حساب من
*خب بعدی
&بریم شهر بازی
*مگه بچه ایم
_+&لطفاااااااااا🥺
*باشه
*دیگه چی
+امممم نمیدونم خودت چی میگی
*بریم خرید
+خوبه پس زنگ بزنم به نامجون بگم شام بیرونیم
جیمین ویو)
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم تصمیم گرفتیم شام بیرون باشیم اول بریم شهر بازی بعد شام و بعد خرید زنگ زدم نامی تا بگم شام ببرونیم
+سلام
^سلام
+ما شام بیرونیم نمیایم
^باشه مراقب خودتون باشید
+خداحافظ
^خداحافظ
گوشی رو قطع کردم
_بچههه هااااااا
*چیه
_رفتنی یه فیلم ترسناک بخریم شب با بچه ببینیم
&آره آره آره
+بگیریم تهیونگ؟
*آره
رفتیم شهر بازی اول سوار قایق دونفره ها شدیم منو هایمین جونگ کوک و تهیونگ بعد قایق سواری رفتیم چرخ و فلک سوار شدیم و بعد رفتیم یه دکه مانندی بود که باید با سه توپ ۱۵تا لیوان رو میزدی می افتاد منو تهیونگ بازی کردیم و بردیم به من جایزه یه عروسک بزرگ تک شاخ دادن و به تهیونگ یه عروسک بزرگ خرس من مال خودمو دادم هایمین تهیونگم داد به جونگ کوک به ساعت نگاه کردم ساعت ۹:۳۰بود
+بچه ها بریم شام بخوریم
_*&بریم
سوار ماشین شدیم و رفتیم رستوران نزدیک شهر بازی و روی یه میزی که دید کمی داشت نشستیم گارسون اومد
~چه چیزی میل دارید
_من نودل و کیمچی
_شما چی میخواید
&*+ماهم نودل و کیمچی
~چشم
_خب
&خب که خب😂
_بی مزه
&😂
+زود بخوریم بریم خرید بعد بریم خونه
بعد چند دقیقه گارسون غذا ها رو آورد و شروع کرذیم به خوردن وقتی تموم شد هایمین رفت پول غذاها رو حساب کنه ماهم رفتیم داخل ماشین و منتظر هایمین موندیم زیاد طول نکشید که هایمین اومد راه افتادیم به سمت پاساژ اول پسرا خرید کردیم بعد رفتیم برای هایمین لباس بخریم
هایمین ویو)
اول پسرا خرید کردن بعد نوبت من بود از جلوی یه مغازه رد میشدیم که کلی لباس چشمم رو گرفت
_بچه هاااااا من اینارو میخوام و سریع وارد مغازه شدم
¤خوش اومدید می تونم کمکتون کنم
_بله من این اون این اون وو..........میخوام
¤چه خانم با سلیقه ای
_خب نظرتون چیه؟
+آخریه خیلی باز بود😠(کرمی اکلیلیه)
_لطفاااااااااااا🥺
*قبوله
_هورا هورا هورااااااا
لباسا رو حساب کردیم و رفتلم یه دونه هم فیلم خریدیم و رفتیم خونه که............
اسلایدهای بعد نصف لباسایی که هایمین خریده😂
۴۰.۱k
۲۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.