عشق شیرین p1۹
این پارت اصلا اصلا واقعیت ندارد ❌❌❌
اول زنگ میزنم به هانول)
فلش بک پیش هانول.......
÷اما فک کنم بتونیم یه کار دیگه بکنیم
×یعنی چی
÷میریم خونه ی من
×براچی
÷خودت میفهمی
×باشه پس بریم
÷آفریم بیبی گرلم
ویو هانول :
یعنی چی به انتظارم نشسته ولی میخوام فقط خودم رو بسپارم به تهیونگ کل راه دستم رو محکم گرفته بود بعد چندمین رسیدیم به یه خونه خیلی بزرگ خونه که چه عرض کنم عمارت بود پیاده شدو دروبرام باز کرد و براید استایل بغلم کرد وقتی وارد عمارت شدیم یه عالمه خدمتکار تو عمارت بود به همه گفت برن بیرون و منو برد بالا تو اتاقش و انداختم رو تخت و روم خیمه زد تنش خیلی داغ بود نفساش رو گردنم پخش میکرد و دونه دونه دکمه لباسش رو باز کرد بعد لبای نرمش رو گذاشت رو لبام اولش خیلی خوب بود اما بعدش شروع به گاز گرفتن کرد خیلی درد داشت آهم توی دهنش پخش میشد همونطور که لبام رو داشت میخورد لباسام رو درمیاورد از لبام دل کند و با اون صدای بمش بهم گفت :
÷این تازه اولشه بیب خودتو آماده کن
×باش ددی
سرش و گذاشت رو گردنم و رو گردنم نفس میکشید وقتی نفسای گرمش رو بازدم میکرد خیلی برام سخت بود خیلی اذیت میشدم یکم سرش و اورد بالا شروع کرد به لیس زدن و بوسیدن های ریز رو گردنم و بعدش گاز گرفتن خیلی درد میگرفت وقتی گاز میگرفت روی گردنم ترقوه هام شکمم و کمرم کیس مارک گذاشت و همینطور رفت پایین پاهام رو باز کرد و وسط پام نشست و با صدای بمش دوباره گفت :
÷آروم باشه یا تند
×آروم
÷باشه
اینو که گفتم انگار اصلا حرفم براش مهم نبود با شدت کرد توم خیلی سریع کردم جیغ نزنم اما خیلی خیلی درد داشت غیرقابل تحمل بود دردش بلند آه میکشیدم خیلی عرق کرده بودم دیگه نمیتونستم تحمل کنم
×آه.....تهیونگگگگگگگ آروم تر دارم میمیرم
÷که تهیونگ هه دوران دیگه اضافه شد
×نه تروخدا نه آییییییییی ددیییییییی دیگه نمیتونم دووم بیارم بستهههههه آه
÷افرین بیب یه راند دیگه مونده
×نهههههه آه....آه....آیییییی
همینطور به کاره خودش ادامه میداد کم کم چشام سیاهی رفت و دیگه نفهمیدم چی شد
اول زنگ میزنم به هانول)
فلش بک پیش هانول.......
÷اما فک کنم بتونیم یه کار دیگه بکنیم
×یعنی چی
÷میریم خونه ی من
×براچی
÷خودت میفهمی
×باشه پس بریم
÷آفریم بیبی گرلم
ویو هانول :
یعنی چی به انتظارم نشسته ولی میخوام فقط خودم رو بسپارم به تهیونگ کل راه دستم رو محکم گرفته بود بعد چندمین رسیدیم به یه خونه خیلی بزرگ خونه که چه عرض کنم عمارت بود پیاده شدو دروبرام باز کرد و براید استایل بغلم کرد وقتی وارد عمارت شدیم یه عالمه خدمتکار تو عمارت بود به همه گفت برن بیرون و منو برد بالا تو اتاقش و انداختم رو تخت و روم خیمه زد تنش خیلی داغ بود نفساش رو گردنم پخش میکرد و دونه دونه دکمه لباسش رو باز کرد بعد لبای نرمش رو گذاشت رو لبام اولش خیلی خوب بود اما بعدش شروع به گاز گرفتن کرد خیلی درد داشت آهم توی دهنش پخش میشد همونطور که لبام رو داشت میخورد لباسام رو درمیاورد از لبام دل کند و با اون صدای بمش بهم گفت :
÷این تازه اولشه بیب خودتو آماده کن
×باش ددی
سرش و گذاشت رو گردنم و رو گردنم نفس میکشید وقتی نفسای گرمش رو بازدم میکرد خیلی برام سخت بود خیلی اذیت میشدم یکم سرش و اورد بالا شروع کرد به لیس زدن و بوسیدن های ریز رو گردنم و بعدش گاز گرفتن خیلی درد میگرفت وقتی گاز میگرفت روی گردنم ترقوه هام شکمم و کمرم کیس مارک گذاشت و همینطور رفت پایین پاهام رو باز کرد و وسط پام نشست و با صدای بمش دوباره گفت :
÷آروم باشه یا تند
×آروم
÷باشه
اینو که گفتم انگار اصلا حرفم براش مهم نبود با شدت کرد توم خیلی سریع کردم جیغ نزنم اما خیلی خیلی درد داشت غیرقابل تحمل بود دردش بلند آه میکشیدم خیلی عرق کرده بودم دیگه نمیتونستم تحمل کنم
×آه.....تهیونگگگگگگگ آروم تر دارم میمیرم
÷که تهیونگ هه دوران دیگه اضافه شد
×نه تروخدا نه آییییییییی ددیییییییی دیگه نمیتونم دووم بیارم بستهههههه آه
÷افرین بیب یه راند دیگه مونده
×نهههههه آه....آه....آیییییی
همینطور به کاره خودش ادامه میداد کم کم چشام سیاهی رفت و دیگه نفهمیدم چی شد
۱۰.۹k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.