پارت 3
نزاشتم ادامه حرفش رو بگه بغلش کردم اونم اولش شکه شد ولی بعدا اونم بغلم کرد داشت گریه میکرد دستم رو توی موهاش فرو بردم گریه نکن هوم گریه نکن جیمینا ازم جدا شد گونش رو بوسیدم
دلت برای ابجیت تنگ نشده بود هوم
شکه شد چیزی نگفتم به پدرم که اینهمه مدت داشت اینجا رو نگاه میکرد نگاه کردم گفتم پدر نمیخوای پسرت رو بغل کنی پدرم نزدیکتر اومد و جیمین رو بغل کرد جیمین هیچ کاری نمیکرد فقط نگاه میکرد پسرا اومدن و بغلم کردن ازشون پرسیدم پس جونگ کوک کجاست
جین جونگ کوک رفته خونه پدربزرگش حال مادربزرگش خوب نبود
من میرم ببینمش
آقای پارک دخترم تنها میخوای بری
ایملدا نه بابا یونگجه من رو میبره
جیمین منم بیام
ایملدا نه خودم میرم پدر لطفا همه چیز رو به جیمین و بقیه بگو من همراه جونگ کوک برمیگردم
آقای پارک باشه موظب خودت باش
ایملدا ویو
همراه با یونگجه رفتیم سوار ماشین شدیم تو راه حرف نزدیم وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شدم همه مشغول کاری بودن انگار عروسي یکی بود مگه اعضا نگفتن که حال مادربزرگش بده کلی انسان اونجا بود و داشتن به چیزی نگاه میکردن کنارشون زدم منم رد نگاهشون رو گرفتم مغزم چیزایی که میدیم رو درک نمیکرد احساس می کردم قلبم زیر پاهای جونگ کوک خورد شد
دلت برای ابجیت تنگ نشده بود هوم
شکه شد چیزی نگفتم به پدرم که اینهمه مدت داشت اینجا رو نگاه میکرد نگاه کردم گفتم پدر نمیخوای پسرت رو بغل کنی پدرم نزدیکتر اومد و جیمین رو بغل کرد جیمین هیچ کاری نمیکرد فقط نگاه میکرد پسرا اومدن و بغلم کردن ازشون پرسیدم پس جونگ کوک کجاست
جین جونگ کوک رفته خونه پدربزرگش حال مادربزرگش خوب نبود
من میرم ببینمش
آقای پارک دخترم تنها میخوای بری
ایملدا نه بابا یونگجه من رو میبره
جیمین منم بیام
ایملدا نه خودم میرم پدر لطفا همه چیز رو به جیمین و بقیه بگو من همراه جونگ کوک برمیگردم
آقای پارک باشه موظب خودت باش
ایملدا ویو
همراه با یونگجه رفتیم سوار ماشین شدیم تو راه حرف نزدیم وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شدم همه مشغول کاری بودن انگار عروسي یکی بود مگه اعضا نگفتن که حال مادربزرگش بده کلی انسان اونجا بود و داشتن به چیزی نگاه میکردن کنارشون زدم منم رد نگاهشون رو گرفتم مغزم چیزایی که میدیم رو درک نمیکرد احساس می کردم قلبم زیر پاهای جونگ کوک خورد شد
۶۴.۴k
۰۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.