دلبرک نازک نارنجی پارت ۲۰
شکیب: نیکا وایسا
من : بله
شکیب: ناراحت شدی
من نه داداش
شکیب: اومد سمتم
اینارو میگم که کسی بد نگاهت نکنه اومد در گوشم
شکیب : میدونی که تو شخصی ترین ناموس منی
من: تک خنده ای کردم داداش خداحافظ دانشگاهم دیر میشه رفتم کلید خونه رو برداشتم رفتم کفش پوشیدم و رفتم زنگ زدم عسل
من: الو عسل کوشی
عسل : با دیانا سر کوچه هستیم ( بچها دیانا و نیکا و عسل کوچه هاشون جداس ولی تو یه خیابون هستند)
عسل : تو کوشی
من : تازه از خونه اومدم بیرون خداحافظ گوشی قطع کردم رفتم سمت خیابون دیدم دوتا قول بیا بونی جلو عسل دیانا گرفتن من اروم از پشت رفتم یکی زدم رو شونه پسره همین که برگشت یدونه با پا زدم رو صورتش دیانا عسل هم اون یکی رو زدن بعد یک کتک کاری مفصل اون دوتا فرار کردن لباسامونو پاک کردیم دیانا: بخیر گذشت
من و عسل : اره
رفتیم سمت دانشگاه رسیدیم دانشگاه دیدیم همه دارن پچ پچ میکنن
من : بله
شکیب: ناراحت شدی
من نه داداش
شکیب: اومد سمتم
اینارو میگم که کسی بد نگاهت نکنه اومد در گوشم
شکیب : میدونی که تو شخصی ترین ناموس منی
من: تک خنده ای کردم داداش خداحافظ دانشگاهم دیر میشه رفتم کلید خونه رو برداشتم رفتم کفش پوشیدم و رفتم زنگ زدم عسل
من: الو عسل کوشی
عسل : با دیانا سر کوچه هستیم ( بچها دیانا و نیکا و عسل کوچه هاشون جداس ولی تو یه خیابون هستند)
عسل : تو کوشی
من : تازه از خونه اومدم بیرون خداحافظ گوشی قطع کردم رفتم سمت خیابون دیدم دوتا قول بیا بونی جلو عسل دیانا گرفتن من اروم از پشت رفتم یکی زدم رو شونه پسره همین که برگشت یدونه با پا زدم رو صورتش دیانا عسل هم اون یکی رو زدن بعد یک کتک کاری مفصل اون دوتا فرار کردن لباسامونو پاک کردیم دیانا: بخیر گذشت
من و عسل : اره
رفتیم سمت دانشگاه رسیدیم دانشگاه دیدیم همه دارن پچ پچ میکنن
۳.۵k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.