p①
داشتم توی خیابون قدم میزدم ک یهو صدای بوق ماشین اومد و دیگه هیچی نفهمیدم
ویو جیمین
داشتم از سرکار برمیگشتم خونه ک گوشیم زنگ خورد
جیمین: الو؟
منشی: الو؟ اقای پارک جیمین؟
جیمین: بله خودم هستم بفرمایید
منشی: پارک یوهی همسر شما هستن؟
جیمین: بله اتفاقی افتاده؟
منشی: متاسفانه همسر شما تصادف کردن اما حالشون خوبه ک الان داخل بخش هستن
جیمین: چ....... چی؟ باشه باشه الان خودمو میرسونم*نگران*
تلفن رو قطع کردم و راه افتادم
بعد از چند مین رسیدم و رفتم از منشی پرسیدم اتاق یوهی کجاست اونم راهنماییم کرد
در اتاقو باز کردم دیدم یوهی روی تخت دراز کشیده اما بیداره
جیمین: ی.... یوهی..... عشقم حالت خوبه؟..... جاییت درد نمیکنه؟...... میخای پرستار رو صدا کنم؟
یوهی:*خنده*جیمین اروم باش ن چیزی نمیخام حالم خوبه چیزیم نشده فقط یکم دستم در رفته همین نگران نباش
جیمین: چجوری تصادف کردی؟ اخه هواست کجاس تو دختر نمیگی اگه بلایی سرت میومد من باید چکار میکردم
یوهی: حالا ک خوبم...... بعدشم من داشتم قدم میزدم ک ماشین زد بهم
جیمین: الان اون عوضی کجاست هاااا*عصبانی*
اگه دوست داشتین بگین ادامش بدم❤
ویو جیمین
داشتم از سرکار برمیگشتم خونه ک گوشیم زنگ خورد
جیمین: الو؟
منشی: الو؟ اقای پارک جیمین؟
جیمین: بله خودم هستم بفرمایید
منشی: پارک یوهی همسر شما هستن؟
جیمین: بله اتفاقی افتاده؟
منشی: متاسفانه همسر شما تصادف کردن اما حالشون خوبه ک الان داخل بخش هستن
جیمین: چ....... چی؟ باشه باشه الان خودمو میرسونم*نگران*
تلفن رو قطع کردم و راه افتادم
بعد از چند مین رسیدم و رفتم از منشی پرسیدم اتاق یوهی کجاست اونم راهنماییم کرد
در اتاقو باز کردم دیدم یوهی روی تخت دراز کشیده اما بیداره
جیمین: ی.... یوهی..... عشقم حالت خوبه؟..... جاییت درد نمیکنه؟...... میخای پرستار رو صدا کنم؟
یوهی:*خنده*جیمین اروم باش ن چیزی نمیخام حالم خوبه چیزیم نشده فقط یکم دستم در رفته همین نگران نباش
جیمین: چجوری تصادف کردی؟ اخه هواست کجاس تو دختر نمیگی اگه بلایی سرت میومد من باید چکار میکردم
یوهی: حالا ک خوبم...... بعدشم من داشتم قدم میزدم ک ماشین زد بهم
جیمین: الان اون عوضی کجاست هاااا*عصبانی*
اگه دوست داشتین بگین ادامش بدم❤
۳۲.۶k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.