تا بستنی توی دستش دیدمش بستنی هارو بهم داد و خداحافظی گرم
تا بستنی توی دستش دیدمش بستنی هارو بهم داد و خداحافظی گرمی کرد و رفت مثل اینکه خیلی عجله داشته هاااا
با بستنی ها راه افتادم
#شکلات_عشق این شما و اینم پارت دوم #شکلات_عشق👇 👇
💞 وقتی رسیدم به جایی ک پونی برده بودمون دیدم هیچ اثری از اون دوتا دوست خل و چل نبود😱
*دانای کل *
آیرین با ترس داد زد:پوووونی جسیییییییی میخواین منو بترسونین شوخی نکنید دیگ بیاین بیرون هرجا هستین
داشت داد میزد ک صدای خنده های ریزی اومد ترسش ریخت و کرم ریزیش بد جوری گل کرد😈
ادای اونایی ک نفس تنگی دارن رو در آورد😷
نفس نفس زد خیلی خوب ادا در میاورد
خودشو انداخت رو زمین با دست رو قفسه سینش کوبید ک جسی و پونی رو بترسونه
بعد از دو دقیقه ادا در آوردن جسی از پشت درخت بزرگی در اومد پونی هم از پشتش در اومد دوتاشون اومدن جلوی آیرین
آیرین:
دوتاشون اومدن نزدیک
پونی:آیرین آیرین آیرین ببخشید ببخشید من غلط کردم چت شد حالا چیزی شد حالت خوبه میخوای بری بیمارستان
دیگ نتونستم خندم رو کنترل کنم زدم زیر خنده
*جسیکا
منو پونی داشتیم از نگرانی میمردیم ک یه دفعه زد زیر خنده😨
اعصابم خورد شد😠 😠 😡
بستنی توی دستش رو گرفتم زدم تو صورتش ک یه دفعه ساکت شد بعد سه ثانیه دوباره بلند بلند خندید
....................................................................................................................................
دوهفته بعد:
*پونی
سه هفته می شد اومده بودیم و تو این یه هفته کل سئول رو گشتیم
دوباره حس گشنگی😖 😣
یادی کردم از اون روزی ک همه ی ندلا ریخت
تصمیم گرفتم مث آدم باشم(یاد فیک بیا آدم باشیم افتادم😂 )
رفتم پایین این دفعه آیرین داشت غذا میپخت دیدم اسپاگتیه😒 😖
رفتم پایین گفتم:من نوموخاام
آیرین:چی نوموخای
_اسپاگتی
آیرین:میخاسی بخا نخاسی نخا😒
_بد بد بد بدی
آیرین:خو چیکار کنم
_من نودل هوس کردم
آیرین:هوستون غلط کرد
_بروها اصا خودم میسازم
*دانای کل*
پونی واسه خودش نودل ساخت
آیرین و جسی هم اسپاگتی خوردن
این دفعه برعکس دفعه های قبل یه نهار بی سر و صدا خوردن
*جسیکا
خوابم میومد رفتم تو اتاقم و خوابیدم
چهار ساعت بعد:ساعت 4 بعد از ظهر
بیدار شدم رفتم پایین به موهام سر و سامون دادم
فضای خونه خیلی برام تکراری شده بود☹ ️
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد
خوب منم دلم خاس یکم اون دوتا رو اذیت بنمایم🙄
رفتم تو اتاق لباس ورزشی صورتی پوشیدم موهامو دم اسبی بستم یه کلاه سرم کردم دم اسبی هامو از پشت کلاه آوردم بیرون یه کفش ورزشی ام پوشیدم و یه رژ صورتی زدم و........ پیش به سوی پیاده روییییی
هو هو هو هو ها ها ها ها هی هی هی هی (سرخ پوس😂 😂 😂 😂 )
رفتم بیرون یه نفس راحت هو هو هو و آخریییی هوووووووووع
داشتم میدویم که با یکی برخورد کردم افتادم زمین اون مرده هم افتاد زمین خاک تو سرت جسی خیلی دیوونه ایا
یارو:ببخشید چیزیتون ک نشود
_نه اوخ آخ اییی وای نه خیلی ببخشید
بلند شد و اومد سمتم دستشو گرفت سمتم
یارو:حالا بلند شید
دستمو گذاشتم تو دساش و بلند شدم
یارو:من جونگینم البته بیشتریا کای صدام میکنن من خواننده هستم عضو گروه اکسو
_🤐
جونگین:چیشد
_ه هیچی ف فقط فقط ب ببخشید
جونگین:خوب نمی خاین خودتونو معرفی کنین؟😳
_امم من جسیکا هستم سه هفته ای میشه از آمریکا اومدیم و... خوب همین دیگ ببخشید نشناختم... آخه خیلی با کره آشنایی ندارم
جونگین:اشکالی نیس....گفتین اومدین؟ ...مگ چن تایین
_خوب منو دو تا دوست دیگم ک اسمشون آیرین و پونیه
جونگین:آیرین؟ اسمش آشناستا کجا شنیدم آها بکی دربارش صوبت میکرد
_بکی چیه
جونگین:بکی چیز نیس بکهیون اسمشه هم گروهیمه
_آهااااااااا حالا ببخشید وقتتونو گرفتم مث اینکه خیلی عجله دارین
میخواستم برم که گفت:نه اتفاقا امروز بیکارم برا قدم زدن اومدم بیرون تنهام هستم خوشحال میشم باهم قدم بزنیم
_😰 ام چیزه خوب میام ولی شایعه ای چیزی میزی پیزی درست نمیشه
جونگین:خوشحال شدم نه اگ هم شایعه درست کنن تکذیب میکنم
_هایش راحت شدم
جونگین:حالا بیاین بریم یه پارک
_وااااو اینجا خیلی خوشگله ها
جونگین:اوهوم میدونم راستی تیپت خیلی خوشگله ها😉
_نظر لطفتونه:smiling_face_with_
با بستنی ها راه افتادم
#شکلات_عشق این شما و اینم پارت دوم #شکلات_عشق👇 👇
💞 وقتی رسیدم به جایی ک پونی برده بودمون دیدم هیچ اثری از اون دوتا دوست خل و چل نبود😱
*دانای کل *
آیرین با ترس داد زد:پوووونی جسیییییییی میخواین منو بترسونین شوخی نکنید دیگ بیاین بیرون هرجا هستین
داشت داد میزد ک صدای خنده های ریزی اومد ترسش ریخت و کرم ریزیش بد جوری گل کرد😈
ادای اونایی ک نفس تنگی دارن رو در آورد😷
نفس نفس زد خیلی خوب ادا در میاورد
خودشو انداخت رو زمین با دست رو قفسه سینش کوبید ک جسی و پونی رو بترسونه
بعد از دو دقیقه ادا در آوردن جسی از پشت درخت بزرگی در اومد پونی هم از پشتش در اومد دوتاشون اومدن جلوی آیرین
آیرین:
دوتاشون اومدن نزدیک
پونی:آیرین آیرین آیرین ببخشید ببخشید من غلط کردم چت شد حالا چیزی شد حالت خوبه میخوای بری بیمارستان
دیگ نتونستم خندم رو کنترل کنم زدم زیر خنده
*جسیکا
منو پونی داشتیم از نگرانی میمردیم ک یه دفعه زد زیر خنده😨
اعصابم خورد شد😠 😠 😡
بستنی توی دستش رو گرفتم زدم تو صورتش ک یه دفعه ساکت شد بعد سه ثانیه دوباره بلند بلند خندید
....................................................................................................................................
دوهفته بعد:
*پونی
سه هفته می شد اومده بودیم و تو این یه هفته کل سئول رو گشتیم
دوباره حس گشنگی😖 😣
یادی کردم از اون روزی ک همه ی ندلا ریخت
تصمیم گرفتم مث آدم باشم(یاد فیک بیا آدم باشیم افتادم😂 )
رفتم پایین این دفعه آیرین داشت غذا میپخت دیدم اسپاگتیه😒 😖
رفتم پایین گفتم:من نوموخاام
آیرین:چی نوموخای
_اسپاگتی
آیرین:میخاسی بخا نخاسی نخا😒
_بد بد بد بدی
آیرین:خو چیکار کنم
_من نودل هوس کردم
آیرین:هوستون غلط کرد
_بروها اصا خودم میسازم
*دانای کل*
پونی واسه خودش نودل ساخت
آیرین و جسی هم اسپاگتی خوردن
این دفعه برعکس دفعه های قبل یه نهار بی سر و صدا خوردن
*جسیکا
خوابم میومد رفتم تو اتاقم و خوابیدم
چهار ساعت بعد:ساعت 4 بعد از ظهر
بیدار شدم رفتم پایین به موهام سر و سامون دادم
فضای خونه خیلی برام تکراری شده بود☹ ️
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد
خوب منم دلم خاس یکم اون دوتا رو اذیت بنمایم🙄
رفتم تو اتاق لباس ورزشی صورتی پوشیدم موهامو دم اسبی بستم یه کلاه سرم کردم دم اسبی هامو از پشت کلاه آوردم بیرون یه کفش ورزشی ام پوشیدم و یه رژ صورتی زدم و........ پیش به سوی پیاده روییییی
هو هو هو هو ها ها ها ها هی هی هی هی (سرخ پوس😂 😂 😂 😂 )
رفتم بیرون یه نفس راحت هو هو هو و آخریییی هوووووووووع
داشتم میدویم که با یکی برخورد کردم افتادم زمین اون مرده هم افتاد زمین خاک تو سرت جسی خیلی دیوونه ایا
یارو:ببخشید چیزیتون ک نشود
_نه اوخ آخ اییی وای نه خیلی ببخشید
بلند شد و اومد سمتم دستشو گرفت سمتم
یارو:حالا بلند شید
دستمو گذاشتم تو دساش و بلند شدم
یارو:من جونگینم البته بیشتریا کای صدام میکنن من خواننده هستم عضو گروه اکسو
_🤐
جونگین:چیشد
_ه هیچی ف فقط فقط ب ببخشید
جونگین:خوب نمی خاین خودتونو معرفی کنین؟😳
_امم من جسیکا هستم سه هفته ای میشه از آمریکا اومدیم و... خوب همین دیگ ببخشید نشناختم... آخه خیلی با کره آشنایی ندارم
جونگین:اشکالی نیس....گفتین اومدین؟ ...مگ چن تایین
_خوب منو دو تا دوست دیگم ک اسمشون آیرین و پونیه
جونگین:آیرین؟ اسمش آشناستا کجا شنیدم آها بکی دربارش صوبت میکرد
_بکی چیه
جونگین:بکی چیز نیس بکهیون اسمشه هم گروهیمه
_آهااااااااا حالا ببخشید وقتتونو گرفتم مث اینکه خیلی عجله دارین
میخواستم برم که گفت:نه اتفاقا امروز بیکارم برا قدم زدن اومدم بیرون تنهام هستم خوشحال میشم باهم قدم بزنیم
_😰 ام چیزه خوب میام ولی شایعه ای چیزی میزی پیزی درست نمیشه
جونگین:خوشحال شدم نه اگ هم شایعه درست کنن تکذیب میکنم
_هایش راحت شدم
جونگین:حالا بیاین بریم یه پارک
_وااااو اینجا خیلی خوشگله ها
جونگین:اوهوم میدونم راستی تیپت خیلی خوشگله ها😉
_نظر لطفتونه:smiling_face_with_
۱۸.۶k
۰۶ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.