حراج کرده ام امشب غزل برای کسی
حراج کرده ام امشب غزل برای کسی
غزل برای عزیزی برای همنفسی
برای وصف رخش جز غزل نمی گویم
برای آنکه به جز او نکرده دل هوسی
چرا به غیر بگویم؟تو خود که میشنوی
تویی تمام مضامین تویی که پیش و پسی
تپش تپش دلِ تنگم ترانه میخوانَد
ترانه های مقدس بری ز بوالهوسی
غمین و یکه و تنها غریب و مجنونم
چه میشود که بیایی به دادِ من برسی
هر آنچه حسن نوشتم به دفترم از توست
تویی که بر سرِ راهت فتاده کشته بسی
به هوش و حالت مستی تویی تمامیِ من
تویی تو حسِّ رهایی تو معنیِ قفسی!
غزل برای عزیزی برای همنفسی
برای وصف رخش جز غزل نمی گویم
برای آنکه به جز او نکرده دل هوسی
چرا به غیر بگویم؟تو خود که میشنوی
تویی تمام مضامین تویی که پیش و پسی
تپش تپش دلِ تنگم ترانه میخوانَد
ترانه های مقدس بری ز بوالهوسی
غمین و یکه و تنها غریب و مجنونم
چه میشود که بیایی به دادِ من برسی
هر آنچه حسن نوشتم به دفترم از توست
تویی که بر سرِ راهت فتاده کشته بسی
به هوش و حالت مستی تویی تمامیِ من
تویی تو حسِّ رهایی تو معنیِ قفسی!
۵۵۰
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.