تکپارتی....درخواستی...
اولش بگم...اگه درخواستی دارین تو پست درخواستیا بگین...
________________________________________________
گریون برگشتم خونه و تا موقعی که اعضا برسن نشستم گریه کردم
[ویو کوک]
_والا که لباساش بد نبود
&(جین): انگار دختره واسه تو ایده آل بود یاع یاع
_هیونگگگ
&والا
رسیدیم و داشتیم حرف میزدیم...
_من میرم لباس عوض کنم
=(جیمین): اوک
خواستم درو باز کنم که چیزی مانع در شد... دوباره تلاش کردم در باز شد...بیخیال اولین قدمو گذاشتم که زیر پام خیس اومد...جای قطره هایی از آب مونده بود...
اتاقو گشتم چیزی نبود...رفتم در کمدو باز کردم که رایا رو دیدم...
_هیییی ترسیدم
چشماش اشکی بود خواست بدوعه بره که دستشو گرفتم
_طراحی هات حرف نداشتن
دیدم شل شد افتاد زمین کنارش نشستم سرشو گذاشتم رو سینم...
_بخاطرت دعوا کردم و اونا قبول کردن بمونی... این جای تشکرته؟
با چشمای اشکیش بهم زل زد که از شدت کیوتیش خندم گرفت...سرشو انداخت پایین..اشکاشو پاک کردم...
+تو...چیکار کردی؟
_اونارو راضی کردم
+واقعااااا^ذوق و جیغ^
_آی گوشااام
همون لحظه جین هیونگ درو باز کردو مارو در همون حالت دید...
&گفتم یه کاسه ای زیر نیم کاستونه
یدونه انگشت رو دماغش زدمو شروع کردیم خندیدن...
^^^^^^^^^^^^^
رفتیم شام خوردیم که تهیونگ گفت...
÷چیزهههه شما دوتا باهمین؟
_اره +نه
_اره
+نع^روبه جونگکوک^
_پس بیا باهم باشیم
+نع...یعنی چیز اره^خجالت^
سفت بغلش کردمو سرشو بوسیدم که شوگا شروع کرد هوق زدن و ری.د بهمون...
پایاااان:)
________________________________________________
گریون برگشتم خونه و تا موقعی که اعضا برسن نشستم گریه کردم
[ویو کوک]
_والا که لباساش بد نبود
&(جین): انگار دختره واسه تو ایده آل بود یاع یاع
_هیونگگگ
&والا
رسیدیم و داشتیم حرف میزدیم...
_من میرم لباس عوض کنم
=(جیمین): اوک
خواستم درو باز کنم که چیزی مانع در شد... دوباره تلاش کردم در باز شد...بیخیال اولین قدمو گذاشتم که زیر پام خیس اومد...جای قطره هایی از آب مونده بود...
اتاقو گشتم چیزی نبود...رفتم در کمدو باز کردم که رایا رو دیدم...
_هیییی ترسیدم
چشماش اشکی بود خواست بدوعه بره که دستشو گرفتم
_طراحی هات حرف نداشتن
دیدم شل شد افتاد زمین کنارش نشستم سرشو گذاشتم رو سینم...
_بخاطرت دعوا کردم و اونا قبول کردن بمونی... این جای تشکرته؟
با چشمای اشکیش بهم زل زد که از شدت کیوتیش خندم گرفت...سرشو انداخت پایین..اشکاشو پاک کردم...
+تو...چیکار کردی؟
_اونارو راضی کردم
+واقعااااا^ذوق و جیغ^
_آی گوشااام
همون لحظه جین هیونگ درو باز کردو مارو در همون حالت دید...
&گفتم یه کاسه ای زیر نیم کاستونه
یدونه انگشت رو دماغش زدمو شروع کردیم خندیدن...
^^^^^^^^^^^^^
رفتیم شام خوردیم که تهیونگ گفت...
÷چیزهههه شما دوتا باهمین؟
_اره +نه
_اره
+نع^روبه جونگکوک^
_پس بیا باهم باشیم
+نع...یعنی چیز اره^خجالت^
سفت بغلش کردمو سرشو بوسیدم که شوگا شروع کرد هوق زدن و ری.د بهمون...
پایاااان:)
۳.۶k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.