فرشته من🦋💫
فرشته من🦋💫
پارت۵
دیانا:رفتیم تو خونه نشستیم رو مبل هردومون سرمون تو گوشی بود که یهو یکی به ارسلان زنگ زد
ارسلان:تو اینستا میچرخیدم که نیکا زنگ زد
مکالمه[💜ارسلان🧡نیکا]
💜الو سلام
🧡سلام و ضحرمار معلومه کجایین
💜من خونه دوستمم
🧡دوستت کیه
💜نمیشناسیش
🧡نمیدونی دیانا کجاست
💜خونه خودشونه دیگه
🧡آها باش بای
💜بای
پایان مکالمه
دیانا:کی بود؟
ارسلان:نیکا بود
دیانا:چی میگفت
ارسلان:میگفت کجایین منم گفتم خونه دوستم
دیانا:آها میگم گشنت نیست
ارسلان:نه تو گشنته
دیانا:ولش
ارسلان:اگه گشنته غذا سفارش بدم برات
دیانا:آخه نمیشه من غذا بخرم تو نه
ارسلان:مشکلی نیست الان برات سفارش میدم
دیانا:پس خودم حساب میکنم
ارسلان:نمیخواد خودم حساب میکنم
دیانا:نه آخه
ارسلان:آخه نداره که حالا چی میخوری
دیانا:پیتزا خوبه
ارسلان:باش
دیانا:بعد نیم ساعت پیتزا رو آوردن داشتم پتزا رو می خوردم ارسلان یه جوری نگام میکرد
ارسلان:اونطوری که دیانا پتزا رو میخورد منم گشنم شد دیدم حواسش نیست یه تیکه پتزا برداشتم
دیانا:مگه مرض داری
ارسلان:خب گشنمه
دیانا:اگه گشنته برا خودتتم سفارش میدادی... دیگه
ارسلان:جوریکه تو غذا میخوری منم گشنم شد
دیانا:اصلا کل این پتزا مال تو نمیخام دیگه باهاتم قهرم
ارسلان:خب حالا چرا انقد زود قهر میکنی یه تیکه پتزا بود دیگه
دیانا:گفتم که قهرم پس باهام حرف نزن
ارسلان:یه پیتزا دیگه سفارش بدم آشتی میکنی
دیانا:.......
ارسلان:با تو عم
دیانا:مگه نگفتم باهام حرف نزن احیانن نفهمی
ارسلان:من الان چیکار کنم تو آشتی کنی
دیانا:هیچی
ارسلان:دیانام
دیانا:بله؟🤨
ارسلان:خاک تو سرت ارسلان این چی بود گفتی(تو دلش)منظورم دیانا بود😬
ارسلان:آشتی
دیانا:نه
ارسلان:بریم بیرون
دیانا:ام فکر بدی نیست
ارسلان:کجا بریم حالا
دیانا:شهربازی
ارسلان:باش
دیانا:من برم لباس عوض کنم
ارسلان:باش
ادامه دارد
حمایت کنین قشنگام💖
پارت۵
دیانا:رفتیم تو خونه نشستیم رو مبل هردومون سرمون تو گوشی بود که یهو یکی به ارسلان زنگ زد
ارسلان:تو اینستا میچرخیدم که نیکا زنگ زد
مکالمه[💜ارسلان🧡نیکا]
💜الو سلام
🧡سلام و ضحرمار معلومه کجایین
💜من خونه دوستمم
🧡دوستت کیه
💜نمیشناسیش
🧡نمیدونی دیانا کجاست
💜خونه خودشونه دیگه
🧡آها باش بای
💜بای
پایان مکالمه
دیانا:کی بود؟
ارسلان:نیکا بود
دیانا:چی میگفت
ارسلان:میگفت کجایین منم گفتم خونه دوستم
دیانا:آها میگم گشنت نیست
ارسلان:نه تو گشنته
دیانا:ولش
ارسلان:اگه گشنته غذا سفارش بدم برات
دیانا:آخه نمیشه من غذا بخرم تو نه
ارسلان:مشکلی نیست الان برات سفارش میدم
دیانا:پس خودم حساب میکنم
ارسلان:نمیخواد خودم حساب میکنم
دیانا:نه آخه
ارسلان:آخه نداره که حالا چی میخوری
دیانا:پیتزا خوبه
ارسلان:باش
دیانا:بعد نیم ساعت پیتزا رو آوردن داشتم پتزا رو می خوردم ارسلان یه جوری نگام میکرد
ارسلان:اونطوری که دیانا پتزا رو میخورد منم گشنم شد دیدم حواسش نیست یه تیکه پتزا برداشتم
دیانا:مگه مرض داری
ارسلان:خب گشنمه
دیانا:اگه گشنته برا خودتتم سفارش میدادی... دیگه
ارسلان:جوریکه تو غذا میخوری منم گشنم شد
دیانا:اصلا کل این پتزا مال تو نمیخام دیگه باهاتم قهرم
ارسلان:خب حالا چرا انقد زود قهر میکنی یه تیکه پتزا بود دیگه
دیانا:گفتم که قهرم پس باهام حرف نزن
ارسلان:یه پیتزا دیگه سفارش بدم آشتی میکنی
دیانا:.......
ارسلان:با تو عم
دیانا:مگه نگفتم باهام حرف نزن احیانن نفهمی
ارسلان:من الان چیکار کنم تو آشتی کنی
دیانا:هیچی
ارسلان:دیانام
دیانا:بله؟🤨
ارسلان:خاک تو سرت ارسلان این چی بود گفتی(تو دلش)منظورم دیانا بود😬
ارسلان:آشتی
دیانا:نه
ارسلان:بریم بیرون
دیانا:ام فکر بدی نیست
ارسلان:کجا بریم حالا
دیانا:شهربازی
ارسلان:باش
دیانا:من برم لباس عوض کنم
ارسلان:باش
ادامه دارد
حمایت کنین قشنگام💖
۴.۶k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.