تکپارتی چیمین
تکپارتی چیمین
مهم نیست چی بشه!
*نکته جیمین اینجا خوانندس و فیک غمگینه*
ا.ت:های من ا.تم یه دختر آروم که یه مریضی سخت داره و یه دوست خیلی مهربون به اسم جیمین داره
جیمین :های من جیمینم یه پسر پر شور و نشاط که یه دوست خیلی آروم به اسم ا.ت دارم
_____________________________________
ا.ت :هلو جیمین*با حالت چسان فسان و راحت*
جیمبن:هلو گرل *ادا آدامس جویدن در اوردن*
ا.ت:میخنده:)
جیمین:بهش نگا میکنه و لبخند میزنه:)
*الههییی بچم خبر نداره*
ا.ت:جیمین شی بریم ساحل باید یه چیزی بهت بگم*یکم بغض که به یه لبخند پررنگ تبدیل میشه*
جیمین:*بانگرانی*البته...
^فلش بک به ساحل^
جیمین:چیزی میخواستی بگی؟
ا.ت:ام خب چیزه...من...من....*که یهو گریه میکنه*
جیمین:ا.ت خوبی چیشده *و بعد بغلش میکنه*
ا.ت:*تو بغل جیمینه هنوز صگ پدر
*ㅜㅡㅜ
من یه بیماری دارم *داره هق میزنه*
^اهم دوستان بابت این که اعصاب ندارم عذر میخوام^
جیمین:چه بیماری؟
چرا من الان باید بفهمم هااا؟
ا.ت:آروم باش بیماری هنوز شناخته نشده
و من خودم دیروز فهمیدم*همرو با گریه میگه*
جیمین:ا.ت و بغل میکنه و بهش میگه
زنده میمونی دیگه*با بغض صگی*.
ا.ت:من فردا باید عمل شم
و نتیجه اینکه فقط زنده بمونم ۵۰ ۵۰ هس
جیمین:تو تنها دوست منی قول بده بمونی😢
ا.ت:*با لبخند آرامش بخش* نمیدونم اما سعیمو میکنم قول نمیدم:)
جیمین:اگه امروز آخرین روز باشه
ازش استفاده میکنیم
*خلاصه رفتن خوش گذروندن*
*فلش بک به فردا تو بیمارستان*
جیمین:ا.ت بدو بیا باید خودتو آماده کنی برا عملللل
ا.ت:اومدممممم
ا.ت:جیمین رو محکم بغل میکنه
جیمین شی تا الان خیلی سختی دیدی و تو دیروز به من گفتی دوستی نداری و باید بگم اعضا هستن و ارمیا هر چن اولا درک نمیکردن و خیلی بهت هیت میدادن
که چاقی و....ولی اینو بدون که هر چن تا الان زیاد سختی دیده باشی اما اگه دیدی حتی منم کنارت نبودم توی روزای خوب
فقط بلند بخند طوری که من حتی وجود هم نداشتم:)*بغض*
جیمین: همچین اتفاقی نمیوفته*گریه*
ا.ت:*میره رو تخت عمل میشینه و ..... .
*فلش بک به بعد عمل*
دکتر میاد بیرون...
جیمین بلند میشه و به طرفش میره....
جیمین:آقای دکتر حالش خوبه؟*بغض*
دکتر:خانم کیم ا.ت در ساعت ۵:۴۷ دقیقه فوت کردن تسلیت میگم...
جیمین:چی چی؟نهههههههههه*گریهههههههههه*
*فلش بک به ۱۵ روز بعد*
جیمین:ا.ت اصلا قبول نیس که رفتی
حتی وقتی بودی دلم برات تنگ میشد
ولی الان که نیستی ببین چه روزیم دارم نابود میشم:)
که یه نفر زنگ خونه رو میزنه...
جیمین:کیه؟
پست چی:ببخشید آقای پارک جیمین؟
جیمین:بله خودمم
این نامه برای شماس
جیمین نامه رو میگیره و میخونه:
سلام جیمین شی این نامه رو تا آخر بخون من خیلی متاسفم که دارم از پیشت میرم ولی اینو بدون دست خودم نیس و
*اهم بقیشو تو پست بعد میزارم ویس اجازه نمیدههههه*
مهم نیست چی بشه!
*نکته جیمین اینجا خوانندس و فیک غمگینه*
ا.ت:های من ا.تم یه دختر آروم که یه مریضی سخت داره و یه دوست خیلی مهربون به اسم جیمین داره
جیمین :های من جیمینم یه پسر پر شور و نشاط که یه دوست خیلی آروم به اسم ا.ت دارم
_____________________________________
ا.ت :هلو جیمین*با حالت چسان فسان و راحت*
جیمبن:هلو گرل *ادا آدامس جویدن در اوردن*
ا.ت:میخنده:)
جیمین:بهش نگا میکنه و لبخند میزنه:)
*الههییی بچم خبر نداره*
ا.ت:جیمین شی بریم ساحل باید یه چیزی بهت بگم*یکم بغض که به یه لبخند پررنگ تبدیل میشه*
جیمین:*بانگرانی*البته...
^فلش بک به ساحل^
جیمین:چیزی میخواستی بگی؟
ا.ت:ام خب چیزه...من...من....*که یهو گریه میکنه*
جیمین:ا.ت خوبی چیشده *و بعد بغلش میکنه*
ا.ت:*تو بغل جیمینه هنوز صگ پدر
*ㅜㅡㅜ
من یه بیماری دارم *داره هق میزنه*
^اهم دوستان بابت این که اعصاب ندارم عذر میخوام^
جیمین:چه بیماری؟
چرا من الان باید بفهمم هااا؟
ا.ت:آروم باش بیماری هنوز شناخته نشده
و من خودم دیروز فهمیدم*همرو با گریه میگه*
جیمین:ا.ت و بغل میکنه و بهش میگه
زنده میمونی دیگه*با بغض صگی*.
ا.ت:من فردا باید عمل شم
و نتیجه اینکه فقط زنده بمونم ۵۰ ۵۰ هس
جیمین:تو تنها دوست منی قول بده بمونی😢
ا.ت:*با لبخند آرامش بخش* نمیدونم اما سعیمو میکنم قول نمیدم:)
جیمین:اگه امروز آخرین روز باشه
ازش استفاده میکنیم
*خلاصه رفتن خوش گذروندن*
*فلش بک به فردا تو بیمارستان*
جیمین:ا.ت بدو بیا باید خودتو آماده کنی برا عملللل
ا.ت:اومدممممم
ا.ت:جیمین رو محکم بغل میکنه
جیمین شی تا الان خیلی سختی دیدی و تو دیروز به من گفتی دوستی نداری و باید بگم اعضا هستن و ارمیا هر چن اولا درک نمیکردن و خیلی بهت هیت میدادن
که چاقی و....ولی اینو بدون که هر چن تا الان زیاد سختی دیده باشی اما اگه دیدی حتی منم کنارت نبودم توی روزای خوب
فقط بلند بخند طوری که من حتی وجود هم نداشتم:)*بغض*
جیمین: همچین اتفاقی نمیوفته*گریه*
ا.ت:*میره رو تخت عمل میشینه و ..... .
*فلش بک به بعد عمل*
دکتر میاد بیرون...
جیمین بلند میشه و به طرفش میره....
جیمین:آقای دکتر حالش خوبه؟*بغض*
دکتر:خانم کیم ا.ت در ساعت ۵:۴۷ دقیقه فوت کردن تسلیت میگم...
جیمین:چی چی؟نهههههههههه*گریهههههههههه*
*فلش بک به ۱۵ روز بعد*
جیمین:ا.ت اصلا قبول نیس که رفتی
حتی وقتی بودی دلم برات تنگ میشد
ولی الان که نیستی ببین چه روزیم دارم نابود میشم:)
که یه نفر زنگ خونه رو میزنه...
جیمین:کیه؟
پست چی:ببخشید آقای پارک جیمین؟
جیمین:بله خودمم
این نامه برای شماس
جیمین نامه رو میگیره و میخونه:
سلام جیمین شی این نامه رو تا آخر بخون من خیلی متاسفم که دارم از پیشت میرم ولی اینو بدون دست خودم نیس و
*اهم بقیشو تو پست بعد میزارم ویس اجازه نمیدههههه*
۱۰.۷k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.