رمان
رمان
افراد = نیکا _ مبین _ سامی _ لیلی _ ساغر _ مامان نیلو _ _مامان بزرگ _
شروع داستان_ پایان خوش
نیکا
مامان نیلو _نیکا بلند شو داری کاووس مبینی پاشو پاشو
_ مامان لیلی کو ؟
_ عزیزم رفته بیرون
_ سامی چی اون هم رفته
_ اون خونس
_ مامان بگو بیا خودتم برو ترو خدا فال گوش واینسا
_ باشه
تا من رفتم حموم و اومدم سامی هم از کارگاه اومد
_ چی شده نیکا مامان جوری گریه میکرد گفتم مردی
_ سامی کاش بمیرم هر وقت میخوابم خوابش رو میبینم اون عوضی رفت با ساغر اون دختر کثافت
_ بابا دیگه بهش فکر نکن اون رفته ترو خدا اون کارا که با خودت کردی کم بود که شب و روز به فکرشی مامان از دست تو و لیلی میمیره آخر
_ نمیشه دست خودم نیست اگه دست خودم بود مگه دیونم که بهش فک کنم
_من ترو میشناسم بخوای نخوای بهش فکر میکنی
مبین
از اون روز که نیکا رو ول کردم ساغر بهم چسبیده ولم نمیکنه برم پیش نیکا معذرت خواهی
ساغر _ مبین بیا بریم دیر شده
_ بهت گفته بودم که واقعا دلم نمیخواد خیلی اوکی شیم
_ عه من ترو واقعا دوست دارم مگه چیکار کردم؟
واقعا بگم چیکار کردی هان
_مبین مبین کجایی
_ هیچی همینجام تو نیکا رو از من گرفتی و اومدی جای اونو پر نکردی و نخواهی کرد
_ شاید هم پر کردم تو از کجا میدونی من بهتر از اونم هستم
_ از این حرفا نزن تو هرگز اون نمیشی
_ ول کن بریم دیره ها
اه دوباره مامان بزرگ و اون خونه خدا کنه نیکا هم باشه دلم براش یه زره شده میدونم اگه سامی منو ببینه یقه گیرم میکنه چون همون موقع که نیکا خودکشی کرده بود زنگم زد و هرچی از دهنش دراومد بهم گفت واقعا هم حقم بود
خونه مامان بزرگ
سامی
وارد که شدیم اون دختره ساغر و مبین پیش مامان بزرگ وایساده بودن اگه مامان بزرگ نبود میگرفتم اون عوضی رو میکشتم
_ سلام آقا مبین اگه مامان بزرگ نبود بلایی سرت می آوردم که یادت بمونه واسه همیشه
_ سلام خوبی آقا مبین نیکا جون خوبه مامان بابا خوبن
_ ساغر خانم . اولاً اسم خواهر منو نیار دوماً برو با همون جاکش
_ کی جاکشه ؟
_ مبین خان و شما
_ بسه دیگه همه بشینین همین الاً سریع
همه نشستیم که یه دفعه حال نیکا بد شد و مبین سریع دیوید تا نیوفته من سریع نیکا رو از دستاش بیرون کشیدم و به سیلی زدم تو گوشش تا حد خودشو بدونه با داد گفتم
_ عوضی به خواهر من دست نزن حد خودت رو بدون کثافت
_ اگه برا خواهرم اتفاقی بیوفته میکشمت
_ یقش رو ول کن دیوونه ولش کن مبین بزنش نگاش نکن چرا هیچی نمیگی میزاری بزنتت
_ تو حرف نزن
_ همین الاً بس کنید سریع
_ چشم
_ نیکا رو بردارید برید بیمارستان تو مو مبین زود باش سامی
ادامه داره
لایک و کامنت واسه ادامه رمان
افراد = نیکا _ مبین _ سامی _ لیلی _ ساغر _ مامان نیلو _ _مامان بزرگ _
شروع داستان_ پایان خوش
نیکا
مامان نیلو _نیکا بلند شو داری کاووس مبینی پاشو پاشو
_ مامان لیلی کو ؟
_ عزیزم رفته بیرون
_ سامی چی اون هم رفته
_ اون خونس
_ مامان بگو بیا خودتم برو ترو خدا فال گوش واینسا
_ باشه
تا من رفتم حموم و اومدم سامی هم از کارگاه اومد
_ چی شده نیکا مامان جوری گریه میکرد گفتم مردی
_ سامی کاش بمیرم هر وقت میخوابم خوابش رو میبینم اون عوضی رفت با ساغر اون دختر کثافت
_ بابا دیگه بهش فکر نکن اون رفته ترو خدا اون کارا که با خودت کردی کم بود که شب و روز به فکرشی مامان از دست تو و لیلی میمیره آخر
_ نمیشه دست خودم نیست اگه دست خودم بود مگه دیونم که بهش فک کنم
_من ترو میشناسم بخوای نخوای بهش فکر میکنی
مبین
از اون روز که نیکا رو ول کردم ساغر بهم چسبیده ولم نمیکنه برم پیش نیکا معذرت خواهی
ساغر _ مبین بیا بریم دیر شده
_ بهت گفته بودم که واقعا دلم نمیخواد خیلی اوکی شیم
_ عه من ترو واقعا دوست دارم مگه چیکار کردم؟
واقعا بگم چیکار کردی هان
_مبین مبین کجایی
_ هیچی همینجام تو نیکا رو از من گرفتی و اومدی جای اونو پر نکردی و نخواهی کرد
_ شاید هم پر کردم تو از کجا میدونی من بهتر از اونم هستم
_ از این حرفا نزن تو هرگز اون نمیشی
_ ول کن بریم دیره ها
اه دوباره مامان بزرگ و اون خونه خدا کنه نیکا هم باشه دلم براش یه زره شده میدونم اگه سامی منو ببینه یقه گیرم میکنه چون همون موقع که نیکا خودکشی کرده بود زنگم زد و هرچی از دهنش دراومد بهم گفت واقعا هم حقم بود
خونه مامان بزرگ
سامی
وارد که شدیم اون دختره ساغر و مبین پیش مامان بزرگ وایساده بودن اگه مامان بزرگ نبود میگرفتم اون عوضی رو میکشتم
_ سلام آقا مبین اگه مامان بزرگ نبود بلایی سرت می آوردم که یادت بمونه واسه همیشه
_ سلام خوبی آقا مبین نیکا جون خوبه مامان بابا خوبن
_ ساغر خانم . اولاً اسم خواهر منو نیار دوماً برو با همون جاکش
_ کی جاکشه ؟
_ مبین خان و شما
_ بسه دیگه همه بشینین همین الاً سریع
همه نشستیم که یه دفعه حال نیکا بد شد و مبین سریع دیوید تا نیوفته من سریع نیکا رو از دستاش بیرون کشیدم و به سیلی زدم تو گوشش تا حد خودشو بدونه با داد گفتم
_ عوضی به خواهر من دست نزن حد خودت رو بدون کثافت
_ اگه برا خواهرم اتفاقی بیوفته میکشمت
_ یقش رو ول کن دیوونه ولش کن مبین بزنش نگاش نکن چرا هیچی نمیگی میزاری بزنتت
_ تو حرف نزن
_ همین الاً بس کنید سریع
_ چشم
_ نیکا رو بردارید برید بیمارستان تو مو مبین زود باش سامی
ادامه داره
لایک و کامنت واسه ادامه رمان
۲۸۵
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.