خداییش اگه شما بودین بهتون بر نمی خورد اا راسی یه دعوا که
خداییش اگه شما بودین بهتون بر نمی خورد اا راسی یه دعوا که بهتون گفته بودم بهش میرسیم رو میخوام الان تعریف کنم موضوع از این قراره که س. ا با پ. ذ دعوا کرده بودن بعد ا. ا رفته بود پیش س. ا بعد اومد پیش ما پ. ذ پیشم بود پ. ذ گف س. ا چی گف ا. ا گف که دیگه نمی خواد باخات دوس باشه بچه هااا دقیقا با یه لبخند که انگار خیلی خوشحال بود اینو گف پ. ذ زد زیر گریه اینا بعد که رفتم خونه به س. ا زنگ زدم گفتم تو گفتی که نمیخوای باهاش دوس باشی گف نه من گفتم میخوام یکم تنها باشم خب بعد من چون نت نداشتم به پ. ذ پیام بدم و همیشه وقتی بهش زنگ میزدم خاموش بود زنگ زدم به ب. ا که پ. ذ بگه که ا. ا دروغ گفته و س. ا گفته میخوام یکم تنها باشم یعنی رسما ا. ا داشت دوستی شونه بهم میزد بعد الان اینقدر باهم صمیمی هستن بعد به من ا. ا میگه حسود چون با دخترخالم یه دعوا کرده بودم تا بهم توجه کنه امروز که رفته بودم مدرسه محل سگم هم بهشون نزاشتم ب. ا هم که فقط وقتی کمک لازم داره میاد پیشم حالا شما بهم بگین که حق با کودومه
۲.۸k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.