جیمین و دخترا پارت ۱❤
جیمین : وقتی در خونه رو باز کردم رزا و رزی با چشمای پر از اشک به سمتم اومدن و بغلم کردن * دخترای من چرا گریه می کنید؟ رزا= بابا مامانم با ما قهر کرده نمیزاره بریم ببینیمش😢 رزی = فک کنم ما اذیتش کردیم😢 * نه شما ها مامان رو دوست دارین مگه میشه اذیتش کنید، برید اتاقتون بخوابین من با مامانتون حرف می زنم دوتاشون= بابا ولی ما گشنمونه * مگه شام نخوردین؟ رزا= نه مامان قهر کرده باهامون گفت دیگه مامان ما نیست بعدشم رفت تو اتاقش * اوف باشه برید اتاقتون الان شام درست میکنم رزی= مرسی بابا جون و یه بوس از لوپم کرد و رفت. این دوتا واقعا فرشته بودن با اینکه فقط 4 سالشونه ولی خیلی مهربونن دقیقا مثل لونا. حالا باید برم ببینم چی باعث شده خانم خوشگل من قهر کنه در رو زدم= اجازه هست صدایی نیومد خواستم خودم باز کنم که فهمیدم قفله * لونا میشه درو باز کنی؟ # برای چی اومدی خونه ؟ ها؟ شبم تو اون کمپانی لعنتی میموندی ؟ * لونا درو باز کن باهم حرف بزنیم # من دیگه حرفی با تو ندارم متنظر بودم بیای پیش رزی و رزا تا من برم * چیییی؟ کجا می خوای بری؟ # میرم المان پیش خانوادم * ولی من و دخترا خانواده ی تو ایم # دخترا شاید ولی تو دیگه نیستی * لونا درو باز کن وگرنه درو میشکنم # ها چی می خوای بگی
۲۱.۱k
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.