P25ایدل شکسته
(یونگی)
+اصلا نیستم
وقتی این حرفو گفت دلم هری ریخت....ولی از نوع خوبش...جوری ک انگار چشماش هیپنوتیزمم کرده باشه اروم سرمو جلو بردم....انگار ک از درستی کارم مطمئن نباشم ولی حاضر باشم امتحانش کنم ...اروم لبمو روی لبش گذاشتم و چشممو بستم ....برای منی ک تا حالا هیچوقت نزدیک دختری نشده بودم حس فوق العاده ای داشت....و خوشحال بودم کسی ک اینهمه مدت دنبالش بودم اولین کسیه ک این حسو بهم میده....و من صادقانه عاشقش بودم ....شاید یکم دیر بفهمیدم ولی اون دختر فوق و العاده و شگفت انگیزی بود...انتظار داشتم پسم بزنه ولی بی ححرکت ایستاده بود ...توی همون حالت اروم دستمو سمت گردنش بردم و شستمو روی گونه اش نوازش وار کشیدم ...اروم ازش جدا شدم و بهش نگاه کردم ...بین صورتامون فاصله ی زیادی نبود ....اونم چشمشو باز کرد و بهم نگاه کرد
-منو میبخشی ؟
+خیلی خنگی
پلک زدم ...یکم جا خوردم ولی اون لبخند زد
-وقتی با پام نکوبیدم عقیمت کنم ...یعنی منم همون حسو دارم احمق جون(چقدر عشقشون صادقانه و بی ریاست ....)
لبخندی زدم و همونطور ک دستم روی گونه اش بود دوباره بهش نزدیک شدم و لبمو روی لب گذاشتم ...اونیکی دستمو دور کمر باریکش گذاشتم و ب سمت خودم کشیدمش و فاصله ی بینمون رو صفر کردم...اروم لباشو میبوسیدم و اونم همراهیم میکرد..حس واقعا فوق العاده ای بود ...انگار هر چی بیشتر میبوسیدمش علاقه امم بهش بیشتر میشد و نمیتونتسم دست بردارم....وقتی ازش جدا شدم اروم سرشو انداخت پایین تا گونه ی گل انداختشو پنهون ...منم از شدت کیوتیش لبخند زدم و برای اینکه اذیتش کنم گفتم
-از اون چیزی ک فکر میکردم خوشمزه تر بود
میتونستم حتی توی تاریکی هجوم خون و قرمز شدن لپاشو ببینم ....نتونستم طاقت بیارم و محکم بغلش کردم ..اونم اروم دستاشو دور کتفام حلقه کرد
از اون بالا دیدم ک چراغا شهربازی بسته شد و تعطیلش کردن ....اروم دستمو از دورس باز کردم و دستشو گرفتم و رفتیم سمت ماشین
-------------------------
توی خونه
(یونگی)
توی ماشین گیج و خسته بود ... انگار نه انگار اون کسی ک تموم مدت در حال جیغ زدن بود من بودم ....وقتی رسیدیم خونه گیج و منگ نشست روی مبل و منم رفتم لباسامو عوض کنم وقتی اومدم بیرون دیدم اروم روی مبل خوابش برده و دستش زیر چونه شه چتری هاش روی چشماش ریخته بود....سمتش رففتم و اروم دستمو زیر زانو و کتفش بردم و بلندش کردم...مثل پر سبک بود...مثل اینکه توی خواب و بیداری بود و چیزایی زیر لب گفت ولی چشماشو باز نکرد و سرشو ب سینم تکیه داد ...اروم راه میرفتم ک بلند نشه رفتم سمت اتاقم و درو با پام باز کردم اروم رفتم و روی تخت گذاشتم و کنارش دراز کشیدم ...
پتو رو تا روی شونه هامون کشیدم و همونطور ک ب چهره ی غرق در خوابش نگاه میکردم کم کم چشمام سنگین شد و خوابم برد
+اصلا نیستم
وقتی این حرفو گفت دلم هری ریخت....ولی از نوع خوبش...جوری ک انگار چشماش هیپنوتیزمم کرده باشه اروم سرمو جلو بردم....انگار ک از درستی کارم مطمئن نباشم ولی حاضر باشم امتحانش کنم ...اروم لبمو روی لبش گذاشتم و چشممو بستم ....برای منی ک تا حالا هیچوقت نزدیک دختری نشده بودم حس فوق العاده ای داشت....و خوشحال بودم کسی ک اینهمه مدت دنبالش بودم اولین کسیه ک این حسو بهم میده....و من صادقانه عاشقش بودم ....شاید یکم دیر بفهمیدم ولی اون دختر فوق و العاده و شگفت انگیزی بود...انتظار داشتم پسم بزنه ولی بی ححرکت ایستاده بود ...توی همون حالت اروم دستمو سمت گردنش بردم و شستمو روی گونه اش نوازش وار کشیدم ...اروم ازش جدا شدم و بهش نگاه کردم ...بین صورتامون فاصله ی زیادی نبود ....اونم چشمشو باز کرد و بهم نگاه کرد
-منو میبخشی ؟
+خیلی خنگی
پلک زدم ...یکم جا خوردم ولی اون لبخند زد
-وقتی با پام نکوبیدم عقیمت کنم ...یعنی منم همون حسو دارم احمق جون(چقدر عشقشون صادقانه و بی ریاست ....)
لبخندی زدم و همونطور ک دستم روی گونه اش بود دوباره بهش نزدیک شدم و لبمو روی لب گذاشتم ...اونیکی دستمو دور کمر باریکش گذاشتم و ب سمت خودم کشیدمش و فاصله ی بینمون رو صفر کردم...اروم لباشو میبوسیدم و اونم همراهیم میکرد..حس واقعا فوق العاده ای بود ...انگار هر چی بیشتر میبوسیدمش علاقه امم بهش بیشتر میشد و نمیتونتسم دست بردارم....وقتی ازش جدا شدم اروم سرشو انداخت پایین تا گونه ی گل انداختشو پنهون ...منم از شدت کیوتیش لبخند زدم و برای اینکه اذیتش کنم گفتم
-از اون چیزی ک فکر میکردم خوشمزه تر بود
میتونستم حتی توی تاریکی هجوم خون و قرمز شدن لپاشو ببینم ....نتونستم طاقت بیارم و محکم بغلش کردم ..اونم اروم دستاشو دور کتفام حلقه کرد
از اون بالا دیدم ک چراغا شهربازی بسته شد و تعطیلش کردن ....اروم دستمو از دورس باز کردم و دستشو گرفتم و رفتیم سمت ماشین
-------------------------
توی خونه
(یونگی)
توی ماشین گیج و خسته بود ... انگار نه انگار اون کسی ک تموم مدت در حال جیغ زدن بود من بودم ....وقتی رسیدیم خونه گیج و منگ نشست روی مبل و منم رفتم لباسامو عوض کنم وقتی اومدم بیرون دیدم اروم روی مبل خوابش برده و دستش زیر چونه شه چتری هاش روی چشماش ریخته بود....سمتش رففتم و اروم دستمو زیر زانو و کتفش بردم و بلندش کردم...مثل پر سبک بود...مثل اینکه توی خواب و بیداری بود و چیزایی زیر لب گفت ولی چشماشو باز نکرد و سرشو ب سینم تکیه داد ...اروم راه میرفتم ک بلند نشه رفتم سمت اتاقم و درو با پام باز کردم اروم رفتم و روی تخت گذاشتم و کنارش دراز کشیدم ...
پتو رو تا روی شونه هامون کشیدم و همونطور ک ب چهره ی غرق در خوابش نگاه میکردم کم کم چشمام سنگین شد و خوابم برد
۱۱.۷k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.