فیک جانگ کوک(عشق اشتباه) پارت۱۵*
از زبان اویی:
یه ذره ناراحت شدم. اه باشه یت ذره نه خیلیییییییی ناراحت شدم ولی اویی اروم باش کوک تورو دوست داره نه اون هاجینا ی رو مخ رو.
جیین وو: اویی خوبی؟
اویی: هم اره هم نت
جیین وو: می خوای نیا امروز من جای دوتامون کار می کنم مشکلی هم ندارم.
اویی: نه بابا من باید بیام کتابخونه کار کنم
جینوو: وای یادم نبود پس تو تا کارات رو بکنی من سعی می کنم بیشار مطالب رو دربیارم.
اویی: کومائو♡
سرمو گذاشتم رو پنجره و چشام گرم شد و خپابم رفت
............
_اویی بیدار شو. اویی
+چطه باشه
پاشدیم رفتسم تو.
+بیا اون میز دو نفرست برو اونجا منم سریع کارامو می کنم. میام.
_باش
کیفم رو دادم به جین وو و رفتم سر کارام.
(بچه ها اسم سر کتاب دارو یادم نیست از العان به بعد لونا هست)
+لونا لیست کتاب تای منو میدی؟
_او سلام اویی بیا چرا رنگت پریده؟
+راستظ رو بخوای پریودم
_می خوای نیرو کمکی؟
+نه نه از حقوقم کم میشه
یه نگاه به لیست انداختم زیاد بود. همینجوری که کتاب هارو مرتب می کردم زه این فکر می کردم چرا به پولایی که مامان بابام هر ماه به حسابم می زنن دست نمی زنم. بابای من خیلی پولداره بهمم گفته تر چی بخوام بهش بگم برام براحم می کنه پس چرا من؟ پس چرا من انقدر به خودم فشار میارم؟
کتاب های دانشگاهی که مربوط به موسیقی بود رو ورداشتم. همرو کذاشتم تو مارتون و رفتم تو راهرو ی f میز 6fc طبقه 4داشتم می چیدم که چشم به یه کتابی افتاد.
کتاب......... مربوط به ریتمه مثلا
این همون کتابیه که منو جین وو می خوایم ورش داشتو و رفتم سمت میز جیین وو کتاب و دادم بهش و برگشتم داشتم می رفتم سمت کارتون کتاب که صدای
ی صدای عجیب
یه صدای نوس نوس نوس
از لایه فاصله ی کتاب خونه ها راهرو ی پشتی رو نگاه کردم
یه نفر در حال بوسیدن بود.
ولیییییییییز
اون
ک....... و......... ک
بود.
با هاجینا
ولی یهو دیدم کوک هاجینا رو هل داد.
کوک: هی چیکار می کنی؟ من دوست دختر دارم.
هاجینا: ببخشید براموشش کن دست خودم نبود تو شبیح دوست پسر سابقمی.
کوک: خواهشا دیگه تکرار نشه اگه اویی بود ولی می کرد.
سریع. برگشتم سمت کارم. ناخوداگاه اشک ازم می ریخت کتاب هارو می چیدیم و اشک می ریختم. یهو دیدم یه دست رو شونمه برگشتم دیدم کوکه.
کوک: اویی عشقم داری گریه می کنی؟
سریه اشکام رو پاک کردم.
+نه بابا.
_شواهد این رو نمی گه. چی شده؟
+هیچی. یعنی قابل توضیح نیست.
_باش اذیتت نمی کنم.
یهو دیدم اومد سفت بقلم کرد.
دقیقه بعد۱٠
+باید کارامو کنم کوک جین وو منتظرمه. خیلی دلم می خواست بازم بقلت باشم ولی نمیشه.
_ای هی جین وو کوفت و جین وو. العان منم بهت کمک می کنم فک کنم حالت خوب نیست از صبح بی حال و بی حوصله ای هستی.
+مرسی. میشه بعد کارت بری خونت لباساتو کتاباتو جمع کنی بیای خونه ی من؟
_مگه میشه نه بگم
با کوک شروع کردیم به جمع کردن کارا.
نیم ساعت بعد
بالاخره تموم شد دو تامون خداحافظی کردیم رفتیم سر میزامون تا پروژه رو حاظر کنیم.
(پارت بعد۱۸ لایک۱۸کامنت)
یه ذره ناراحت شدم. اه باشه یت ذره نه خیلیییییییی ناراحت شدم ولی اویی اروم باش کوک تورو دوست داره نه اون هاجینا ی رو مخ رو.
جیین وو: اویی خوبی؟
اویی: هم اره هم نت
جیین وو: می خوای نیا امروز من جای دوتامون کار می کنم مشکلی هم ندارم.
اویی: نه بابا من باید بیام کتابخونه کار کنم
جینوو: وای یادم نبود پس تو تا کارات رو بکنی من سعی می کنم بیشار مطالب رو دربیارم.
اویی: کومائو♡
سرمو گذاشتم رو پنجره و چشام گرم شد و خپابم رفت
............
_اویی بیدار شو. اویی
+چطه باشه
پاشدیم رفتسم تو.
+بیا اون میز دو نفرست برو اونجا منم سریع کارامو می کنم. میام.
_باش
کیفم رو دادم به جین وو و رفتم سر کارام.
(بچه ها اسم سر کتاب دارو یادم نیست از العان به بعد لونا هست)
+لونا لیست کتاب تای منو میدی؟
_او سلام اویی بیا چرا رنگت پریده؟
+راستظ رو بخوای پریودم
_می خوای نیرو کمکی؟
+نه نه از حقوقم کم میشه
یه نگاه به لیست انداختم زیاد بود. همینجوری که کتاب هارو مرتب می کردم زه این فکر می کردم چرا به پولایی که مامان بابام هر ماه به حسابم می زنن دست نمی زنم. بابای من خیلی پولداره بهمم گفته تر چی بخوام بهش بگم برام براحم می کنه پس چرا من؟ پس چرا من انقدر به خودم فشار میارم؟
کتاب های دانشگاهی که مربوط به موسیقی بود رو ورداشتم. همرو کذاشتم تو مارتون و رفتم تو راهرو ی f میز 6fc طبقه 4داشتم می چیدم که چشم به یه کتابی افتاد.
کتاب......... مربوط به ریتمه مثلا
این همون کتابیه که منو جین وو می خوایم ورش داشتو و رفتم سمت میز جیین وو کتاب و دادم بهش و برگشتم داشتم می رفتم سمت کارتون کتاب که صدای
ی صدای عجیب
یه صدای نوس نوس نوس
از لایه فاصله ی کتاب خونه ها راهرو ی پشتی رو نگاه کردم
یه نفر در حال بوسیدن بود.
ولیییییییییز
اون
ک....... و......... ک
بود.
با هاجینا
ولی یهو دیدم کوک هاجینا رو هل داد.
کوک: هی چیکار می کنی؟ من دوست دختر دارم.
هاجینا: ببخشید براموشش کن دست خودم نبود تو شبیح دوست پسر سابقمی.
کوک: خواهشا دیگه تکرار نشه اگه اویی بود ولی می کرد.
سریع. برگشتم سمت کارم. ناخوداگاه اشک ازم می ریخت کتاب هارو می چیدیم و اشک می ریختم. یهو دیدم یه دست رو شونمه برگشتم دیدم کوکه.
کوک: اویی عشقم داری گریه می کنی؟
سریه اشکام رو پاک کردم.
+نه بابا.
_شواهد این رو نمی گه. چی شده؟
+هیچی. یعنی قابل توضیح نیست.
_باش اذیتت نمی کنم.
یهو دیدم اومد سفت بقلم کرد.
دقیقه بعد۱٠
+باید کارامو کنم کوک جین وو منتظرمه. خیلی دلم می خواست بازم بقلت باشم ولی نمیشه.
_ای هی جین وو کوفت و جین وو. العان منم بهت کمک می کنم فک کنم حالت خوب نیست از صبح بی حال و بی حوصله ای هستی.
+مرسی. میشه بعد کارت بری خونت لباساتو کتاباتو جمع کنی بیای خونه ی من؟
_مگه میشه نه بگم
با کوک شروع کردیم به جمع کردن کارا.
نیم ساعت بعد
بالاخره تموم شد دو تامون خداحافظی کردیم رفتیم سر میزامون تا پروژه رو حاظر کنیم.
(پارت بعد۱۸ لایک۱۸کامنت)
۸۴.۹k
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.