🥂👑👸🏻🍻😎پنت هوس پارت 6😎🍻👸🏻👑🥂
ویو ی پارک سولومون:
سلام من پارک سولومون هستم یک بازیگر خیلی پولدار هستم. من ی دوست دختر به اسم جیسو دارم، تصمیم داریم شنبه ی هفته ی آینده ازدواج کنیم. من اونو خیلی دوست دارم و اونم منو خیلی دوست داره،و همینطور یک داداش خر که اونم بازیگره به اسم هیونگ شیک دارم (پارک هیونگ شیک)،، امروز برگشتم کره، قبلا وقتی بچه بودم تو یه محله ی فقیر نشین زندگی میکردم الان دلم می خواد که برم و به اونجا سر بزنم
.
.
.
.
داشتم تو خیابون راه میرفتم یک دفعه ی پیرزن رو دیدم که داره موهای ی دختر دبیرستانی رو میکشه ولی آخه چرا؟! دلم می خواد برم کمکش کنم ولی خیلی زشت نیست که با ی پیرزن در بیوفتم؟ ولش کن مهم نی
داشتم از کنارشون رد میشدم که دیدم ی پسری اومد و دست اون پیرزن رو گرفت و دعوا شد داشتن بحث میکردن رفتم که جداشون کنم ولی اصلا نمیشد بیخیال شدم و به راهم ادامه دادم ولی چرا چهره ی دختره انقدر آشنا بود؟! *الان داره به یاد میاره*
*فلش بک به چهار سال پیش در کره ی جنوبی خانه ی جیسو*
دینگ دینگ *صدای زنگ در
جیسو: اومدم
رونا: سلام اونی
جیسو: وای رونا چقدر دلم برات تنگ شده بود💗
رونا: 😅منم همینطور😃
جیسو: یون هی خوبی 💗 دلم تنگیده بیا تو
یون هی: سلام اونی دلم تنگ شده بود
جیسو: منم
*چند مین بعد*
دینگ دینگ
جیسو: اومدمممممم
سولومون: سلام عشقم اینا مال توعه *گل*
جیسو: سلام کیوتچه بیا داخل
*اومد داخل *
یون هی: سلام خوشبختم
رونا: سلام
سولومون: سلام منم همینطور، تو خوبی کوچولو *به رونا گفت*
رونا: ممنون
سولومون: جیسو معرفی نمیکنی؟
جیسو: خب خب باهم آشنا شید سولومون این یون هی هستش بهترین دوستم و اینم رونا عه دختر یون هی و یون هی با سولومون آشنا شو دوست پسرمه😃
یون هی: وا دوس پسر داشتی و نمیگفتی ای شیطون😅
جیسو: 😅
*پایان فلش بک*
سولومون: آره خودشه روناعه ولی اینجا چیکار میکنه؟!
پارت بعد: یا 1 ساعت دیگه یا فردا ساعت 8 و نیم صبح😃
سلام من پارک سولومون هستم یک بازیگر خیلی پولدار هستم. من ی دوست دختر به اسم جیسو دارم، تصمیم داریم شنبه ی هفته ی آینده ازدواج کنیم. من اونو خیلی دوست دارم و اونم منو خیلی دوست داره،و همینطور یک داداش خر که اونم بازیگره به اسم هیونگ شیک دارم (پارک هیونگ شیک)،، امروز برگشتم کره، قبلا وقتی بچه بودم تو یه محله ی فقیر نشین زندگی میکردم الان دلم می خواد که برم و به اونجا سر بزنم
.
.
.
.
داشتم تو خیابون راه میرفتم یک دفعه ی پیرزن رو دیدم که داره موهای ی دختر دبیرستانی رو میکشه ولی آخه چرا؟! دلم می خواد برم کمکش کنم ولی خیلی زشت نیست که با ی پیرزن در بیوفتم؟ ولش کن مهم نی
داشتم از کنارشون رد میشدم که دیدم ی پسری اومد و دست اون پیرزن رو گرفت و دعوا شد داشتن بحث میکردن رفتم که جداشون کنم ولی اصلا نمیشد بیخیال شدم و به راهم ادامه دادم ولی چرا چهره ی دختره انقدر آشنا بود؟! *الان داره به یاد میاره*
*فلش بک به چهار سال پیش در کره ی جنوبی خانه ی جیسو*
دینگ دینگ *صدای زنگ در
جیسو: اومدم
رونا: سلام اونی
جیسو: وای رونا چقدر دلم برات تنگ شده بود💗
رونا: 😅منم همینطور😃
جیسو: یون هی خوبی 💗 دلم تنگیده بیا تو
یون هی: سلام اونی دلم تنگ شده بود
جیسو: منم
*چند مین بعد*
دینگ دینگ
جیسو: اومدمممممم
سولومون: سلام عشقم اینا مال توعه *گل*
جیسو: سلام کیوتچه بیا داخل
*اومد داخل *
یون هی: سلام خوشبختم
رونا: سلام
سولومون: سلام منم همینطور، تو خوبی کوچولو *به رونا گفت*
رونا: ممنون
سولومون: جیسو معرفی نمیکنی؟
جیسو: خب خب باهم آشنا شید سولومون این یون هی هستش بهترین دوستم و اینم رونا عه دختر یون هی و یون هی با سولومون آشنا شو دوست پسرمه😃
یون هی: وا دوس پسر داشتی و نمیگفتی ای شیطون😅
جیسو: 😅
*پایان فلش بک*
سولومون: آره خودشه روناعه ولی اینجا چیکار میکنه؟!
پارت بعد: یا 1 ساعت دیگه یا فردا ساعت 8 و نیم صبح😃
۶.۵k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.