فیک(???why you)پارت(19)
ویو ا/ت شب تو اتاق روی تخت.
ا/ت:هوففف.......حوصلم پوکید....دلم شیر موز با شیر کاکائو خواست ...بدم ببینم هست .
ویو آشپز خونه ....
ا/ت: خوب...به هم سابیدم دست*
ا/ت:بریم ببینم چی داریم خنده*
۱۰ مین بعد....
ا/ت:بالاخره پیداشون کردم ذوق*
تهیونگ:چیو پیدا کردی؟؟
ا/ت:یااااااااااااااااااااااااااا
تهیونگ:گوشمممممممممم
ا/ت:یا ترسوندیم
تهیونگ:ایش....حالا چی پیدا کردی؟؟شیرموز؟؟شیر کاکائو؟؟منم میخوام
ا/ت:نوچ
تهیونگ:یا ا/ت این همست...چی میشه یدونشو بهم بدی؟؟مظلوم*
ا/ت:ب...
باز شدن در
تهیونگ:کوک
جونگ کوک:نگاه سرد*
ا/ت:تعجب*
جونگ کوک رفت*
تهیونگ میخواست دنبال جونگ کوک بره که..*
ا/ت:ته
تیهونگ:هوم؟
ا/ت:بیا.....چندتا شیر موز با شیر کاکائو سمت تهیونگ گرفت*
تهیونگ:لبخند*کیوت
ویو اتاق ا/ت....
ا/ت:خوب حالا بریم سر اصل موضوع ...با زور ای کتابارو از اون کتابخونه گنده پیدا کردم... اشک انیمه ای *
ویو صبح.....
تق تق*
تق تق*
ا/تتتت
ا/ت:مرض......خواب آلود*
تهیونگ:ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
در با شتاب باز شد
ا/ت:مرضضضضضضضضضضضضضضض
چیهههههههههههههههههههههههههه؟
تهیونگ:آ......چرا داد میزنی خوب ....بیا پایین واسه صبحونه
ا/ت:باشه برو من خودم میام
تهیونگ رفت*
ا/ت: رفت دوش ۱۰ مین گرفت لباساشو عوض کرد زیادی با آرایش کنار نمیاد فوقش یه برق لب *
ا/ت:خوب تموم شد
باز شدن در ....
نامجون:مطمئنی دیدارش کردی؟؟؟
تهیونگ:آره هیونگ نمیدونم چرا ...
ا/ت:ببخشید دیر کردم بچه ها ..لبخند*
جیهوپ:واو ا/ت از لوازم آرایش خاصی استفاده میکنی؟؟
ا/ت نشست روی صندلی *
ا/ت:نه چطور؟
جیهوپ:آخه خیلی خوشگلی لبخند*
ا/ت:مرسی لبخند*
جین:اه اه چندش جمع کنین خودتونو
ا/ت:چپ چپ نگاه کردن*
ا/ت:آم ته این درو ورا باغی هست که گیاهی دارویی داشته باشه؟؟؟
تهیونگ:آره،چطور مگه؟؟
ا/ت:خوب من تو کتابایی که قبلا میخوندم چندتاش خیلی جالب بود .میخواستم ببینم از اونا اینجاها هست یا نه
تهیونگ:باشه بعدا میبرمت اونجا
ا/ت:ممنون ته
ویو بعداز صبحونه
تهیونگ:آ...نامجون هیونگ تو چرا میای؟؟؟مگه کار نداشتی ؟؟؟؟
نامجون:خوب حل شد به یکی از کارمندان سپردم حواسش باشه .منم اینجا ها کار داشتم
فلش بک به چند دقیقه قبل ....
ا/ت:ممنون بابته صبحونه
بچه ها داشتن میرفتن که .....
ا/ت:نامجون شی. آروم*
نامجون:بله ا/ت شی خنده* مجبور نیستی رسمی حرف بزنی
ا/ت:باشه باشه نامجون ...یه درخواستی ازت داشتم
نامجون:و اون درخواست چیه؟؟
ا/ت:درمورد گیاهای دارویی که به ته گفتم
نامجون:هم
ا/ت:راستش به کمکت نیاز دارم و خوب من راستش ......از کتاب خونه ی قدیمی تو عمارت یه چیزایی پیدا کردم
نامجون:تعجب*ا/ت تو رفتی کتابخونه ممنوعه؟؟؟؟
دختر کوک بفهمه بدونه اینکه توجه کنه که بهت نیاز داره دخلتو میاره.
ا/ت:باشه بابا نخوردم که کتابا رو......اتفاقا درمورد جونگ کوک شیه این قضیه مگه نگفتین بهش کمک کنم ؟؟؟خب منم که نمیتونم بجا بشینم که ،بعدشم این مثله به نفع همست
نامجون :اوکی میگی چیکار کنم ا/ت؟؟؟
ا/ت:امروز توام با منم میای
نامجون:وات؟؟ا/ت من خودم کار دارم اینارو چیکار کنم؟؟؟
ا/ت:اووو حالا بگو یکی از کارمندات انجامش بده ،اصلا ولش نخواستم خودم ....تنهایی....با اینکه یه انسان ضعیفم انجامش میدم بغض الکی*
نامجون :باشه باشه ....حالا ناراحت نباش ...کمکت میکنم
ا/ت:مرسیییییییییییی لبخند*
ویو حال ......
تهیونگ:آها....تو گفتی منم باور کردم
ا/ت:تههههههههه بسه دیگه چرا الکی شورشو در میاری
تهیونگ:خدایا منو .....هوف دختر تو چرا مودیی معلوم نی فازت چیه ؟؟
ا/ت:چپ چپ نگاه کردن* سرت تو کار خودت باشه
تهیونگ:عه پس که اینطور باشه اصلا خودت برو من نمیام . داشت بر میگشت *
ا/ت:عههههه ته باشه ..ببخشید ......حالا میای؟؟
تهیونگ:چی ؟؟نشنیدم؟؟؟؟ چی گفتی ؟؟؟
ا/ت:گفتم ببخشید حالا خوب شد .داد*
تهیونگ:خوب بریم خنده* جلوتر از همه رفت *
نامجون:ولش این همیشه کارش همینه
ا/ت:خدا به زنش صبر بده اونم بالاتراز ایوب ( بچم به خوبی مگه چشه😑)
نامحون:خنده*
ا/ت:هوففف.......حوصلم پوکید....دلم شیر موز با شیر کاکائو خواست ...بدم ببینم هست .
ویو آشپز خونه ....
ا/ت: خوب...به هم سابیدم دست*
ا/ت:بریم ببینم چی داریم خنده*
۱۰ مین بعد....
ا/ت:بالاخره پیداشون کردم ذوق*
تهیونگ:چیو پیدا کردی؟؟
ا/ت:یااااااااااااااااااااااااااا
تهیونگ:گوشمممممممممم
ا/ت:یا ترسوندیم
تهیونگ:ایش....حالا چی پیدا کردی؟؟شیرموز؟؟شیر کاکائو؟؟منم میخوام
ا/ت:نوچ
تهیونگ:یا ا/ت این همست...چی میشه یدونشو بهم بدی؟؟مظلوم*
ا/ت:ب...
باز شدن در
تهیونگ:کوک
جونگ کوک:نگاه سرد*
ا/ت:تعجب*
جونگ کوک رفت*
تهیونگ میخواست دنبال جونگ کوک بره که..*
ا/ت:ته
تیهونگ:هوم؟
ا/ت:بیا.....چندتا شیر موز با شیر کاکائو سمت تهیونگ گرفت*
تهیونگ:لبخند*کیوت
ویو اتاق ا/ت....
ا/ت:خوب حالا بریم سر اصل موضوع ...با زور ای کتابارو از اون کتابخونه گنده پیدا کردم... اشک انیمه ای *
ویو صبح.....
تق تق*
تق تق*
ا/تتتت
ا/ت:مرض......خواب آلود*
تهیونگ:ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
در با شتاب باز شد
ا/ت:مرضضضضضضضضضضضضضضض
چیهههههههههههههههههههههههههه؟
تهیونگ:آ......چرا داد میزنی خوب ....بیا پایین واسه صبحونه
ا/ت:باشه برو من خودم میام
تهیونگ رفت*
ا/ت: رفت دوش ۱۰ مین گرفت لباساشو عوض کرد زیادی با آرایش کنار نمیاد فوقش یه برق لب *
ا/ت:خوب تموم شد
باز شدن در ....
نامجون:مطمئنی دیدارش کردی؟؟؟
تهیونگ:آره هیونگ نمیدونم چرا ...
ا/ت:ببخشید دیر کردم بچه ها ..لبخند*
جیهوپ:واو ا/ت از لوازم آرایش خاصی استفاده میکنی؟؟
ا/ت نشست روی صندلی *
ا/ت:نه چطور؟
جیهوپ:آخه خیلی خوشگلی لبخند*
ا/ت:مرسی لبخند*
جین:اه اه چندش جمع کنین خودتونو
ا/ت:چپ چپ نگاه کردن*
ا/ت:آم ته این درو ورا باغی هست که گیاهی دارویی داشته باشه؟؟؟
تهیونگ:آره،چطور مگه؟؟
ا/ت:خوب من تو کتابایی که قبلا میخوندم چندتاش خیلی جالب بود .میخواستم ببینم از اونا اینجاها هست یا نه
تهیونگ:باشه بعدا میبرمت اونجا
ا/ت:ممنون ته
ویو بعداز صبحونه
تهیونگ:آ...نامجون هیونگ تو چرا میای؟؟؟مگه کار نداشتی ؟؟؟؟
نامجون:خوب حل شد به یکی از کارمندان سپردم حواسش باشه .منم اینجا ها کار داشتم
فلش بک به چند دقیقه قبل ....
ا/ت:ممنون بابته صبحونه
بچه ها داشتن میرفتن که .....
ا/ت:نامجون شی. آروم*
نامجون:بله ا/ت شی خنده* مجبور نیستی رسمی حرف بزنی
ا/ت:باشه باشه نامجون ...یه درخواستی ازت داشتم
نامجون:و اون درخواست چیه؟؟
ا/ت:درمورد گیاهای دارویی که به ته گفتم
نامجون:هم
ا/ت:راستش به کمکت نیاز دارم و خوب من راستش ......از کتاب خونه ی قدیمی تو عمارت یه چیزایی پیدا کردم
نامجون:تعجب*ا/ت تو رفتی کتابخونه ممنوعه؟؟؟؟
دختر کوک بفهمه بدونه اینکه توجه کنه که بهت نیاز داره دخلتو میاره.
ا/ت:باشه بابا نخوردم که کتابا رو......اتفاقا درمورد جونگ کوک شیه این قضیه مگه نگفتین بهش کمک کنم ؟؟؟خب منم که نمیتونم بجا بشینم که ،بعدشم این مثله به نفع همست
نامجون :اوکی میگی چیکار کنم ا/ت؟؟؟
ا/ت:امروز توام با منم میای
نامجون:وات؟؟ا/ت من خودم کار دارم اینارو چیکار کنم؟؟؟
ا/ت:اووو حالا بگو یکی از کارمندات انجامش بده ،اصلا ولش نخواستم خودم ....تنهایی....با اینکه یه انسان ضعیفم انجامش میدم بغض الکی*
نامجون :باشه باشه ....حالا ناراحت نباش ...کمکت میکنم
ا/ت:مرسیییییییییییی لبخند*
ویو حال ......
تهیونگ:آها....تو گفتی منم باور کردم
ا/ت:تههههههههه بسه دیگه چرا الکی شورشو در میاری
تهیونگ:خدایا منو .....هوف دختر تو چرا مودیی معلوم نی فازت چیه ؟؟
ا/ت:چپ چپ نگاه کردن* سرت تو کار خودت باشه
تهیونگ:عه پس که اینطور باشه اصلا خودت برو من نمیام . داشت بر میگشت *
ا/ت:عههههه ته باشه ..ببخشید ......حالا میای؟؟
تهیونگ:چی ؟؟نشنیدم؟؟؟؟ چی گفتی ؟؟؟
ا/ت:گفتم ببخشید حالا خوب شد .داد*
تهیونگ:خوب بریم خنده* جلوتر از همه رفت *
نامجون:ولش این همیشه کارش همینه
ا/ت:خدا به زنش صبر بده اونم بالاتراز ایوب ( بچم به خوبی مگه چشه😑)
نامحون:خنده*
۳۴.۷k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.