وان شات archer girl(دختر کماندار)
مربی : ایشون کیم نامجون هستن من ازش خواستم که به عنوان طراح لباس و پرچم تیممون باشن.
(وقتی مربی گفت طراح جا خوردم باورم نمیشه این پسره تا کجا میخواد پیش بره.حالا به بابا چی بگم اگر بگم میگه باید تیم و ترک کنی اگر نگمم که تو خطر میوفتیم.اخ کیم نامجون یه روزه گند زدی به زندگیم.)
مربی : خب حالا همتون برید سر جایگاهاتون همونطور که میدونید فقط ۱ ماه به مسابقات تیم ملی مونده شما ها باید اماده بشید خیلی زود از این به بعد باید تیر رو او فاصله ۱/۵ متری پرت کنید.
همه بچه ها تعجب کرده بودن
سوزی : چجوری اخه تا حالا هیچکدوممون این کار رو انجام ندادیم خیلی سخته
لیا : راست میگی اما مین سو یک بار تو فاصله دومتر تیر انداخته پس براش میشه گفت چیزی نیست
سوزی : خو این از مین سو ما چی نا سلامتی ما هم تو تیم ملی هستیما
لیا : خوب مین سو که نمرده اینجا به ما نشون میده اینجوری نیست مین سو؟
مین سو :....
لیا : مین سو با تو ام
مین سو : اخ چیز ببخشید اصلا حواسم بهت نبود.
اشکالی نداره اولا به نظر سخت میاد ولی بعدش اسونه
سوزی : اینم معلوم نیست فکرش کجاست همش داره فک میکنه ببینم تو تیم ملی هم میخوای فک کنی؟
مین سو : نه بچه ها اصلا اینطوری نیست فقط این روز ها فکرم مشغوله سعی میکنم برای تیم ملی فکرمو ازاد کنم
لیا : امید وارم اینجور باشه
مربی : خوب از اون جایی که تا حالا هیچکدومتون از این فاصله پرتاب نکردین کیم مین سو بیاد و به بچه ها نشون بده
مین سو : چشم مربی
(رفتم و تیر و و از اون فاصله (۱/۵) متری پرتاب کردم و خورد وسط حدف )
مربی : حالا با توجه به پرتاب مین سو ۵ نفر پنج نفر بیاد پرتاب کنید.
(رفتم پیش سوزی و لیا )
لیا : افرین مین سو زدی وسط حدف
سوزی : البته تیرت تو قلب اون پسر خوشتیپه رفته ها
مین سو : چی؟کدوم؟
سوزی : ای خدا دختر از دست تو چند تا پسر داریم مگه یه دونه لی مین اسکل که خودش دوست دختر داره یدونه هم نامجون.نامجون وقتی داشتی تیر مینداختی همش بهت نگاه میکرد مثله اینکه قراره یه اتفاقایی بیوفته ها شیطون
مین سو : وای وای سوزی تو بجای اینکه ببینی چه اتفاقی بین من و اون میوفته یکم رو تیر اندازیت تمرین کن تو تیم ملی ابرومون نره
سوزی : حالا چرا اعصبانی میشی فقط حدصم و گفتم ای بابا
(از حرف سوزی تعجب کردم و رفتم قسمت ننیمکت ها و با حوله صورت خیس غرقمو پاک کردم که اون پسره نامجون اومد طرفم.
نامجون : سلام من کیم نامجونم همونطور که مربی گفت من طراح پرچم و لباس تیمتونم .
دستشو به سمتم دراز کرد منم تب خوردمو باهاش دست دادم.
مین سو : خوشوقتم منم مین سو لیدر تیمم.
لایکا خیلی کمه 😢
❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🩹
برای پارت بعد
۱۰ لایک
و
۵ کامنت
(وقتی مربی گفت طراح جا خوردم باورم نمیشه این پسره تا کجا میخواد پیش بره.حالا به بابا چی بگم اگر بگم میگه باید تیم و ترک کنی اگر نگمم که تو خطر میوفتیم.اخ کیم نامجون یه روزه گند زدی به زندگیم.)
مربی : خب حالا همتون برید سر جایگاهاتون همونطور که میدونید فقط ۱ ماه به مسابقات تیم ملی مونده شما ها باید اماده بشید خیلی زود از این به بعد باید تیر رو او فاصله ۱/۵ متری پرت کنید.
همه بچه ها تعجب کرده بودن
سوزی : چجوری اخه تا حالا هیچکدوممون این کار رو انجام ندادیم خیلی سخته
لیا : راست میگی اما مین سو یک بار تو فاصله دومتر تیر انداخته پس براش میشه گفت چیزی نیست
سوزی : خو این از مین سو ما چی نا سلامتی ما هم تو تیم ملی هستیما
لیا : خوب مین سو که نمرده اینجا به ما نشون میده اینجوری نیست مین سو؟
مین سو :....
لیا : مین سو با تو ام
مین سو : اخ چیز ببخشید اصلا حواسم بهت نبود.
اشکالی نداره اولا به نظر سخت میاد ولی بعدش اسونه
سوزی : اینم معلوم نیست فکرش کجاست همش داره فک میکنه ببینم تو تیم ملی هم میخوای فک کنی؟
مین سو : نه بچه ها اصلا اینطوری نیست فقط این روز ها فکرم مشغوله سعی میکنم برای تیم ملی فکرمو ازاد کنم
لیا : امید وارم اینجور باشه
مربی : خوب از اون جایی که تا حالا هیچکدومتون از این فاصله پرتاب نکردین کیم مین سو بیاد و به بچه ها نشون بده
مین سو : چشم مربی
(رفتم و تیر و و از اون فاصله (۱/۵) متری پرتاب کردم و خورد وسط حدف )
مربی : حالا با توجه به پرتاب مین سو ۵ نفر پنج نفر بیاد پرتاب کنید.
(رفتم پیش سوزی و لیا )
لیا : افرین مین سو زدی وسط حدف
سوزی : البته تیرت تو قلب اون پسر خوشتیپه رفته ها
مین سو : چی؟کدوم؟
سوزی : ای خدا دختر از دست تو چند تا پسر داریم مگه یه دونه لی مین اسکل که خودش دوست دختر داره یدونه هم نامجون.نامجون وقتی داشتی تیر مینداختی همش بهت نگاه میکرد مثله اینکه قراره یه اتفاقایی بیوفته ها شیطون
مین سو : وای وای سوزی تو بجای اینکه ببینی چه اتفاقی بین من و اون میوفته یکم رو تیر اندازیت تمرین کن تو تیم ملی ابرومون نره
سوزی : حالا چرا اعصبانی میشی فقط حدصم و گفتم ای بابا
(از حرف سوزی تعجب کردم و رفتم قسمت ننیمکت ها و با حوله صورت خیس غرقمو پاک کردم که اون پسره نامجون اومد طرفم.
نامجون : سلام من کیم نامجونم همونطور که مربی گفت من طراح پرچم و لباس تیمتونم .
دستشو به سمتم دراز کرد منم تب خوردمو باهاش دست دادم.
مین سو : خوشوقتم منم مین سو لیدر تیمم.
لایکا خیلی کمه 😢
❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🩹
برای پارت بعد
۱۰ لایک
و
۵ کامنت
۲۸.۲k
۰۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.