[مجبوربهازدواجتمیکنم]
[مجبوربهازدواجتمیکنم]
پارت پایانی
ات : خوشم میاد پس میپوشم
لینو : اگه همین لباسو رو رویه ب*دنت ج*ر بدم بازم میپوشی
ات آب دهن اش رو قورت داد وگفت
ات آب دهن اش رو قورت داد وگفت
ات : ایش لینو چیداری میگی
نگاه اش رو به کنار اش دوخت
لینو : چطوره از همین امشب شروع کنیم
ات : چیو چی میگی
لینو عصبی گفت
لینو : خودتو به اون راه نزن
کت ات رو در آورد دوختره با ترس گفت
ات : چیکار میکنی لینو
لینو : امممممم میخواهم امشب شبه یاد موندنی باشه
ات : من مخالفم
لینو روبه رویه ات نسشت و دست هایش رو دوره ک*مر اش علقه کرد و به خودش نزدیک اش کرد
لینو : دوست دارم
ات : دوسم داری ,؟
لینو : اوهم
دوختره یدونه هیچ معتلی ل*باشو گذاشت رو لب*ایه لینو
لینو هم همکاری کرد و ک*مر اش رو به خود اش نزدیک تر کرد و لینو خیلی آروم رویه تخت دراز کشید ات هم تو اوغش اش بود
》》》》》》》》》》》》》》》یک هفته بعد
امروز رویه عروسی بود و همه مشغول جشن بودن ات تو اوتاق عروس نسشته بودن و با لباس بلند که پوشیده بود استرس داشت
ات : دسته گلم کو
....... خانم الان اقایه لی میارن
ات : چرا خودتون نمیارین
.......... ببخشید اما این رسمه
ات : اوف باشه برو
کلافه رویه صندلی نشست و با خودش فکر کرد//نینو هالش خوبه یا نه از صبح تا هالا ندیدمش //
با تق در نگاهش رو به در دوخت
لیمو وارد اوتاق شد و با دیدن ات چشم هایش برون رفته بود
ات : لینو بیا دیگه
لینو : هواسم ... نبود
لینو سمت دوختره رفت و دست گل رو بهش داد تت هم از دست اش گرفت اش
ات : چه خوشگله
لینو : نه به اندازه تو
دیت هایش رو قاب صورت ات کرد و ل*باشو رو رویه ل*ب های ات گذاشت
بعد از کلی ب*وسیدن ل*ب هایشون از هم جدا شدن
لینو : هیچ وقت همو ترک نمیکنیم باشه
ات خندی کرد و دست هایش رو دوره گ*ردنه لینو حلقه کرد و سفت در اوغوش اش گرفت اش
پایان
پارت پایانی
ات : خوشم میاد پس میپوشم
لینو : اگه همین لباسو رو رویه ب*دنت ج*ر بدم بازم میپوشی
ات آب دهن اش رو قورت داد وگفت
ات آب دهن اش رو قورت داد وگفت
ات : ایش لینو چیداری میگی
نگاه اش رو به کنار اش دوخت
لینو : چطوره از همین امشب شروع کنیم
ات : چیو چی میگی
لینو عصبی گفت
لینو : خودتو به اون راه نزن
کت ات رو در آورد دوختره با ترس گفت
ات : چیکار میکنی لینو
لینو : امممممم میخواهم امشب شبه یاد موندنی باشه
ات : من مخالفم
لینو روبه رویه ات نسشت و دست هایش رو دوره ک*مر اش علقه کرد و به خودش نزدیک اش کرد
لینو : دوست دارم
ات : دوسم داری ,؟
لینو : اوهم
دوختره یدونه هیچ معتلی ل*باشو گذاشت رو لب*ایه لینو
لینو هم همکاری کرد و ک*مر اش رو به خود اش نزدیک تر کرد و لینو خیلی آروم رویه تخت دراز کشید ات هم تو اوغش اش بود
》》》》》》》》》》》》》》》یک هفته بعد
امروز رویه عروسی بود و همه مشغول جشن بودن ات تو اوتاق عروس نسشته بودن و با لباس بلند که پوشیده بود استرس داشت
ات : دسته گلم کو
....... خانم الان اقایه لی میارن
ات : چرا خودتون نمیارین
.......... ببخشید اما این رسمه
ات : اوف باشه برو
کلافه رویه صندلی نشست و با خودش فکر کرد//نینو هالش خوبه یا نه از صبح تا هالا ندیدمش //
با تق در نگاهش رو به در دوخت
لیمو وارد اوتاق شد و با دیدن ات چشم هایش برون رفته بود
ات : لینو بیا دیگه
لینو : هواسم ... نبود
لینو سمت دوختره رفت و دست گل رو بهش داد تت هم از دست اش گرفت اش
ات : چه خوشگله
لینو : نه به اندازه تو
دیت هایش رو قاب صورت ات کرد و ل*باشو رو رویه ل*ب های ات گذاشت
بعد از کلی ب*وسیدن ل*ب هایشون از هم جدا شدن
لینو : هیچ وقت همو ترک نمیکنیم باشه
ات خندی کرد و دست هایش رو دوره گ*ردنه لینو حلقه کرد و سفت در اوغوش اش گرفت اش
پایان
۴۶۲
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.