﴿دستیار من﴾
﴿دستیار من﴾
پارت : 1
♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️
ویو هانا :
*بالاخره تونستم مقام خودم رو از درجه محافظ به دستیار شخصی ارتقا بدم.
امروز اولین روز کاریم به عنوان یک دستیار بود .
آروم از پله ها بالا رفتم و بعد از طی کردن راهرو به در مشکی رسیدم .
در زدم و در رو باز کردم.
مردی رو دیدم که بافت سفیدی به همراه شلوار جین پوشیده بود و ظاهری معمولی داشت . در کنارش مرد دیگری بود و داشت نوشته هایی که اون میگفت رو تایپ میکرد.*
- سلام
با شنیدن صدام سرشو برگردوند :
- اوه ... سلام ، بالاخره اومدی ؟ منتظرت بودم
- ببخشید که دیر کردم
- مشکلی نیست ، بشین
*با دستش به صندلی اشاره کرد و منم نشستم.
به نظر مهربون میومد .*
- میدونی باید چیکار کنی ؟
- تا جایی میدونم
- باید حرف هایی رو که میگم یادداشت کنی یا تایپ کنی و اونها رو برای اشخاص مختلف بفرستی . همیشه باید کنارم باشی و قرارداد ها رو برام بخونی ، هر وقت من گفتم میتونی قرارداد ها رو امضا یا مهر کنی
به نظر ساده میومد :
- امیدوارم بهترین نسخه از خودم رو بهتون نشون بدم
لبخندی زد :
- خیلی به خودت سخت نگیر
مردی که کنارش بود بلند شد و ایستاد :
- من از حضورتون مرخص میشم
*او سرشو به معنی تایید تکون داد و اون مرد رفت.*
- اسمم جیمینه ، میتونی من رو جیمین صدا کنی
- اما ...
- همین که گفتم ، اسم تو چیه ؟
- هانا ، جانگ هانا
- هانا ، اسم قشنگی داری
*متوجه شدم به یه جا خیره شده و خیلی کم پلک میزنه یا چشماش رو تکون میده .*
- گوشیم رو بیار
گوشیش روی میز بود ، برش داشتم و بردم سمتش
- بازش کن و برو داخل تلفن
*کاری که گفته بود رو انجام دادم . ازم خواست به یه شماره زنگ بزنم و اون باهاش صحبت کرد . بعد از تموم شدن تماس گوشیش رو گذاشتم روی میز که صدای شکستن شیشه اومد*
- زود باش برو ببین چه اتفاقی افتاده
*به سرعت رفتم پایین و دیدم یکی از کارکنا داره سر خدمتکار داد میزنه ، چون شیرینی رو اشتباه آورده.
برگشتم به جیمین اطلاع بدم که دیدم با عصای سفیدی داره میاد پایین و راهشو با عصا پیدا میکنه و میره به سمت کارکن و خدمتکار .*
خدمتکار رو بلند کرد و گفت :
- ما مشکلات مهم تری داریم بهتره روی اونها تمرکز کنی نه یه اشتباه کوچیک
*تازه متوجه شدم نابیناست . متعجب بودم .
از تعجب خشکم زده بود و نمیدونستم چیکار کنم.*
*اومد سمتم*
- برو به بقیه کارایی که ملودی بهت میده برس
*و با همون عصا رفت طبقه بالا*
پس این مافیای مرموز نابیناست ...
♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️
پارت : 1
♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️
ویو هانا :
*بالاخره تونستم مقام خودم رو از درجه محافظ به دستیار شخصی ارتقا بدم.
امروز اولین روز کاریم به عنوان یک دستیار بود .
آروم از پله ها بالا رفتم و بعد از طی کردن راهرو به در مشکی رسیدم .
در زدم و در رو باز کردم.
مردی رو دیدم که بافت سفیدی به همراه شلوار جین پوشیده بود و ظاهری معمولی داشت . در کنارش مرد دیگری بود و داشت نوشته هایی که اون میگفت رو تایپ میکرد.*
- سلام
با شنیدن صدام سرشو برگردوند :
- اوه ... سلام ، بالاخره اومدی ؟ منتظرت بودم
- ببخشید که دیر کردم
- مشکلی نیست ، بشین
*با دستش به صندلی اشاره کرد و منم نشستم.
به نظر مهربون میومد .*
- میدونی باید چیکار کنی ؟
- تا جایی میدونم
- باید حرف هایی رو که میگم یادداشت کنی یا تایپ کنی و اونها رو برای اشخاص مختلف بفرستی . همیشه باید کنارم باشی و قرارداد ها رو برام بخونی ، هر وقت من گفتم میتونی قرارداد ها رو امضا یا مهر کنی
به نظر ساده میومد :
- امیدوارم بهترین نسخه از خودم رو بهتون نشون بدم
لبخندی زد :
- خیلی به خودت سخت نگیر
مردی که کنارش بود بلند شد و ایستاد :
- من از حضورتون مرخص میشم
*او سرشو به معنی تایید تکون داد و اون مرد رفت.*
- اسمم جیمینه ، میتونی من رو جیمین صدا کنی
- اما ...
- همین که گفتم ، اسم تو چیه ؟
- هانا ، جانگ هانا
- هانا ، اسم قشنگی داری
*متوجه شدم به یه جا خیره شده و خیلی کم پلک میزنه یا چشماش رو تکون میده .*
- گوشیم رو بیار
گوشیش روی میز بود ، برش داشتم و بردم سمتش
- بازش کن و برو داخل تلفن
*کاری که گفته بود رو انجام دادم . ازم خواست به یه شماره زنگ بزنم و اون باهاش صحبت کرد . بعد از تموم شدن تماس گوشیش رو گذاشتم روی میز که صدای شکستن شیشه اومد*
- زود باش برو ببین چه اتفاقی افتاده
*به سرعت رفتم پایین و دیدم یکی از کارکنا داره سر خدمتکار داد میزنه ، چون شیرینی رو اشتباه آورده.
برگشتم به جیمین اطلاع بدم که دیدم با عصای سفیدی داره میاد پایین و راهشو با عصا پیدا میکنه و میره به سمت کارکن و خدمتکار .*
خدمتکار رو بلند کرد و گفت :
- ما مشکلات مهم تری داریم بهتره روی اونها تمرکز کنی نه یه اشتباه کوچیک
*تازه متوجه شدم نابیناست . متعجب بودم .
از تعجب خشکم زده بود و نمیدونستم چیکار کنم.*
*اومد سمتم*
- برو به بقیه کارایی که ملودی بهت میده برس
*و با همون عصا رفت طبقه بالا*
پس این مافیای مرموز نابیناست ...
♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️
۷.۴k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.