کوک: اوک... برو حاظر شو
کوک: اوک... برو حاظر شو
رفتم حاظر شدم
ات: خب بریم؟
کوک: بریم
رفتیم بیرون اونجا که جت اسکی داشت
کوک: بلدی سوار شی؟
ات: اره
کوک: باشه پس بریم
رفتیم سوار جت اسکی شدیم من قبلا چند بار سوار شدمو بلد بودم
ات: یوهووو
کوک: مراقب باش
ات: حواسم... هست
کوک: اوک
کوک ویو *
ات خیلی خوب جت اسکی سواری میکرد البته خودم بهتر از اون انجامش میدم
ات ویو *
(شب)
امروز خیلی خوش گذشت هم وقتی رفتیم جت اسکی هم بعدش که باهم ناهار درست کردیم
(یک هفته بعد شب)
کوک: زود باش دیگه
ات: اومدم
کوک: خب فندکو اوردی؟
ات: اره بیا
کوک: مقسی بانو
اتیشو روشن کرد، امروز میخوایم اتیش درست کنیمو شامو تو ساحل بخوریم
کوک: من میرم ساندویچا رو بیارم
ات: باشه
جونگکوک رفت منم نشسته بودم پیش اتیش هوا سرد بود
ات: اینجا خیلی قشنگه... اما یچیزی کم داره
یه چوب برداشتمو رو شن ها یچیزی نوشتم
( 더스트 다람 존카우카)
(دوستت دارم جونگکوکا)
ات: اینطوری خیلی بهتره (لبخند)
که یه موج دریا اومدو نوشتمو شست
ات: هووف، نمیزاره
کوک ویو *
برگشتم کت دیدم ات یچیزی رو شن ها نوشت
دوستت دارم جونگکوکا
منم دوستت دارم ات که دیدم موج اومدو نوشتشو شست انگار ناراحت شد، وقتی قیافشو اینطوری میکنه خیلی کیوت میشه
کوک: بیا اوردم
ات: مرسی بیا بشین
نشستیم ساندویچ میخوردیم
کوک: بیا موهاتو ببندم
ات: چی؟
رفتم کش موهاشو در اوردم و ووهاشو بافتم
ات: وای چه قشنگ، تو از کجا انقدر خوب بلدی؟
کوک: قبلا... قبلا موهای خواهرمو میبستم (بغض)
ات: خواهرت؟ مگهخواهر داشتی؟
کوک: اوهوم
ات: پس چرا...
کوک: اون مرده... راستش یکی اونو کشت (بغض)
ات: چرا؟(اروم)
کوک: خب یکی از دشمنای من که دختر داشت... خب اون دختر بهم علاقه داشت ولی من دشمن اونو خانوادش بودم، پس اونم خواهرمو ازم گرفت (یه قطره اشک از چشماش ریخت رو گونش)
ات: ها... کوک... من.... گریه نکن (دستشو دور کوک اورد)
کوک:(اشکشو پاک کرد) چیزی نیست، بهر حال از اونموقع خیلی وقته گذشته
ات: من نمیدونستم خواهر داشتی
کوک: هیچکس نمیدونست... پدرم برای اینکه اون تو خطر نباشه دور از چشم همه بزرگش کرد
اما یروز وبتی نودش تنها خونه بود...
ات: فهمیدم... من متاسفم
کوک: تقصیر تو نیست که عذر خواهی می کنی، بعد از اون من به هیچ کس اعتماد کافی نداشتم بت جز دوتا دوستام شوگا و جیهوپ اما تو کسی هستی که کاری کردی حتی نبودشو حس نکنم
اات: بعد از اینم همینکارو می کنم
کوک: پس میخوام یچیزی بهت میگم
ات: حتما
جلوش زانو زدم
کوک: میشه تا اخر عمر کنار هم باشیم
ات: چ.. چی؟(تعجب)
کوک: ات، بامن ازدواج می کنی؟
ات: من.... حت... ببلههههههه
خیلی از این جوابش خوشحال شدم بلند شدمو محکم لباشو بوسیدم
ادامه دارد...
شرط
۱۱ لایک
۶ کامنت
رفتم حاظر شدم
ات: خب بریم؟
کوک: بریم
رفتیم بیرون اونجا که جت اسکی داشت
کوک: بلدی سوار شی؟
ات: اره
کوک: باشه پس بریم
رفتیم سوار جت اسکی شدیم من قبلا چند بار سوار شدمو بلد بودم
ات: یوهووو
کوک: مراقب باش
ات: حواسم... هست
کوک: اوک
کوک ویو *
ات خیلی خوب جت اسکی سواری میکرد البته خودم بهتر از اون انجامش میدم
ات ویو *
(شب)
امروز خیلی خوش گذشت هم وقتی رفتیم جت اسکی هم بعدش که باهم ناهار درست کردیم
(یک هفته بعد شب)
کوک: زود باش دیگه
ات: اومدم
کوک: خب فندکو اوردی؟
ات: اره بیا
کوک: مقسی بانو
اتیشو روشن کرد، امروز میخوایم اتیش درست کنیمو شامو تو ساحل بخوریم
کوک: من میرم ساندویچا رو بیارم
ات: باشه
جونگکوک رفت منم نشسته بودم پیش اتیش هوا سرد بود
ات: اینجا خیلی قشنگه... اما یچیزی کم داره
یه چوب برداشتمو رو شن ها یچیزی نوشتم
( 더스트 다람 존카우카)
(دوستت دارم جونگکوکا)
ات: اینطوری خیلی بهتره (لبخند)
که یه موج دریا اومدو نوشتمو شست
ات: هووف، نمیزاره
کوک ویو *
برگشتم کت دیدم ات یچیزی رو شن ها نوشت
دوستت دارم جونگکوکا
منم دوستت دارم ات که دیدم موج اومدو نوشتشو شست انگار ناراحت شد، وقتی قیافشو اینطوری میکنه خیلی کیوت میشه
کوک: بیا اوردم
ات: مرسی بیا بشین
نشستیم ساندویچ میخوردیم
کوک: بیا موهاتو ببندم
ات: چی؟
رفتم کش موهاشو در اوردم و ووهاشو بافتم
ات: وای چه قشنگ، تو از کجا انقدر خوب بلدی؟
کوک: قبلا... قبلا موهای خواهرمو میبستم (بغض)
ات: خواهرت؟ مگهخواهر داشتی؟
کوک: اوهوم
ات: پس چرا...
کوک: اون مرده... راستش یکی اونو کشت (بغض)
ات: چرا؟(اروم)
کوک: خب یکی از دشمنای من که دختر داشت... خب اون دختر بهم علاقه داشت ولی من دشمن اونو خانوادش بودم، پس اونم خواهرمو ازم گرفت (یه قطره اشک از چشماش ریخت رو گونش)
ات: ها... کوک... من.... گریه نکن (دستشو دور کوک اورد)
کوک:(اشکشو پاک کرد) چیزی نیست، بهر حال از اونموقع خیلی وقته گذشته
ات: من نمیدونستم خواهر داشتی
کوک: هیچکس نمیدونست... پدرم برای اینکه اون تو خطر نباشه دور از چشم همه بزرگش کرد
اما یروز وبتی نودش تنها خونه بود...
ات: فهمیدم... من متاسفم
کوک: تقصیر تو نیست که عذر خواهی می کنی، بعد از اون من به هیچ کس اعتماد کافی نداشتم بت جز دوتا دوستام شوگا و جیهوپ اما تو کسی هستی که کاری کردی حتی نبودشو حس نکنم
اات: بعد از اینم همینکارو می کنم
کوک: پس میخوام یچیزی بهت میگم
ات: حتما
جلوش زانو زدم
کوک: میشه تا اخر عمر کنار هم باشیم
ات: چ.. چی؟(تعجب)
کوک: ات، بامن ازدواج می کنی؟
ات: من.... حت... ببلههههههه
خیلی از این جوابش خوشحال شدم بلند شدمو محکم لباشو بوسیدم
ادامه دارد...
شرط
۱۱ لایک
۶ کامنت
۱۹.۷k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.