پارت ۱۰
( کوک؛
ته✓ میونگ☆جونگ اون♡)
کوک ویو
واقعا گفت خدافس🥲
؛ ت. ه
✓هوم
؛ میشه بزای بار... اخ. ر بغلت کنم.. و بغض سگییی
✓اره حتما بیا بغلم
کوک و ته همو بغل کردن کوک داشت مثل چی گریه میکرد اما ته براش مهم نبود کی انقدر ته قلبش سنگ شد این همون پسری بود که کوک دوسش داشت نه ته به کلی عوض شده بود ولی دلیل این خیانت چی بود
؛ ته
✓هوم
؛ می. شه دلیل خیانتت.. رو هق بگی
من بدون.. تو نمی تونم میفهمی نمیتونممم
هققققق
ته بغضش گرفته بود اما نشونن نمیداد
✓متاسفم اما من بهت هیچ علاقه ای نداشتم این رابطه فقط بچه بازی بود
کوک ویو
وقتی گفت این رابطه بچه بازی بود نفهمیدم چیشد اما همجا یهو سیاه شد
ته ویو
یهون دیدم کوک بیهوش شد سریع بغلش کردم و بردمش بیمارستان
✓کمکککک
(+پرستار)
+چیشدهه
✓حال دوستم خوب نیست یهو بیهوشش شد
+سریع یه تخت بیاریید
یه تخت اوردن کوک رو گذاشتن توش و بردن توی اتاق و بعد ۳٠مین اومدن بیرون
+همیار اقای کوک(نمی دونم چی میگن فک کنم همیار بود🤣)
✓منم
+حالشون اصلا خوب نیست بخاطر گریه زیاد و کم خوابی بوده
✓هان.. اها اوک مرسی الان چه کنم
+عا خوب شما هیچی باید وایسید تا بهوش بیاد
✓ای بابا اوک
ویو ته
خیر سرم امروز میخواستم برم با سوانگ (همون دوس پسرش)
سر قرارررر😭
+اقا بهوش اومدن
رفتم داخل دیدم کوک با بدترین شکل ممکن جلومه
زیر چشماش سیاه سیاه بود چشماش قرمز شده بودن
وای من چیکار کردم باهاش😳
؛ من.. اینجا.. چیکار میکنم
✓..
خسته شدمم ای دستممم حمایت یادتون نره🙃
ته✓ میونگ☆جونگ اون♡)
کوک ویو
واقعا گفت خدافس🥲
؛ ت. ه
✓هوم
؛ میشه بزای بار... اخ. ر بغلت کنم.. و بغض سگییی
✓اره حتما بیا بغلم
کوک و ته همو بغل کردن کوک داشت مثل چی گریه میکرد اما ته براش مهم نبود کی انقدر ته قلبش سنگ شد این همون پسری بود که کوک دوسش داشت نه ته به کلی عوض شده بود ولی دلیل این خیانت چی بود
؛ ته
✓هوم
؛ می. شه دلیل خیانتت.. رو هق بگی
من بدون.. تو نمی تونم میفهمی نمیتونممم
هققققق
ته بغضش گرفته بود اما نشونن نمیداد
✓متاسفم اما من بهت هیچ علاقه ای نداشتم این رابطه فقط بچه بازی بود
کوک ویو
وقتی گفت این رابطه بچه بازی بود نفهمیدم چیشد اما همجا یهو سیاه شد
ته ویو
یهون دیدم کوک بیهوش شد سریع بغلش کردم و بردمش بیمارستان
✓کمکککک
(+پرستار)
+چیشدهه
✓حال دوستم خوب نیست یهو بیهوشش شد
+سریع یه تخت بیاریید
یه تخت اوردن کوک رو گذاشتن توش و بردن توی اتاق و بعد ۳٠مین اومدن بیرون
+همیار اقای کوک(نمی دونم چی میگن فک کنم همیار بود🤣)
✓منم
+حالشون اصلا خوب نیست بخاطر گریه زیاد و کم خوابی بوده
✓هان.. اها اوک مرسی الان چه کنم
+عا خوب شما هیچی باید وایسید تا بهوش بیاد
✓ای بابا اوک
ویو ته
خیر سرم امروز میخواستم برم با سوانگ (همون دوس پسرش)
سر قرارررر😭
+اقا بهوش اومدن
رفتم داخل دیدم کوک با بدترین شکل ممکن جلومه
زیر چشماش سیاه سیاه بود چشماش قرمز شده بودن
وای من چیکار کردم باهاش😳
؛ من.. اینجا.. چیکار میکنم
✓..
خسته شدمم ای دستممم حمایت یادتون نره🙃
۳.۲k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.