رویای من . پارت 11
وارد اتاق شدم
هنوز بهوش نیومده بود
رفتم نشتستم پیشش
کوک: خوب میشی ؛ دکتر گفت به زودی مرخص میشی فقط بهت شوک وارد شده
از این به بعد خودم زنگ تفریح ها میام پیشت . یا با جینا میریم یا تنهایی . تنهایی بهتره . دیگه نمیتونم اینجوری ببینمت . خب خوراکی نداری بگو برات میگیرم بهتر از اینه بیوفتی تو تخت بیمارستان . نمیدونی فعلا هم نمیخوام بدونی اما من ؛ ( مکث ) هی... من دوستت دارم . دوست دارم باهات ازدواج کنم دوست دارم بچه دار بشیم1 سال مونده تموم شه این دانشگاه ؛ ی سال فقط ی سال بعدش میام میگیرمت دیگه پیش خودمی. مراقبتم ( باحالت نیمه گریه و اروم )
( جونگهی )
کوک رفته تو و داشت با این سوم حرف میزد اون واقعا دختر خوبیه حقش نبود .
* صدای زنگ گوشی *
گوشیم زنگ خورد از جیبم در اوردم دیدم جینا زنگ زده هاها بلاخره زنگ زد بزار منم شمارشو سیو کنم . سیو کردم و جواب دادم
جینا :الووووو کجاییید چرا خببرر نمیدید ( با گریه و استرس )
جونگهی : نگران نباش الان بستریه
جینا: حالشش چطورهه؟ دکتر چی گفت ؟
جونگهی: ضعف داشته و بهش شوک شدیدی وارد شده
جینا:...( گریه )
جونگهی: جینا؟... حالت خوبه؟ میخوای بیام پیشت ؟
جینا: نه مرسی فقط...تاکی باید بستری بمونه؟
جونگهی : گفت فعلا ی 5 ساعتی باید بمنه تا حالش رو ببینیم...
جینا: باشه هر چی شد بهم خبر بده فعلا( با گریه )
جونگهی : باشه . گوشی رو قطع کردم...
( کوک )
...
هنوز بهوش نیومده بود
رفتم نشتستم پیشش
کوک: خوب میشی ؛ دکتر گفت به زودی مرخص میشی فقط بهت شوک وارد شده
از این به بعد خودم زنگ تفریح ها میام پیشت . یا با جینا میریم یا تنهایی . تنهایی بهتره . دیگه نمیتونم اینجوری ببینمت . خب خوراکی نداری بگو برات میگیرم بهتر از اینه بیوفتی تو تخت بیمارستان . نمیدونی فعلا هم نمیخوام بدونی اما من ؛ ( مکث ) هی... من دوستت دارم . دوست دارم باهات ازدواج کنم دوست دارم بچه دار بشیم1 سال مونده تموم شه این دانشگاه ؛ ی سال فقط ی سال بعدش میام میگیرمت دیگه پیش خودمی. مراقبتم ( باحالت نیمه گریه و اروم )
( جونگهی )
کوک رفته تو و داشت با این سوم حرف میزد اون واقعا دختر خوبیه حقش نبود .
* صدای زنگ گوشی *
گوشیم زنگ خورد از جیبم در اوردم دیدم جینا زنگ زده هاها بلاخره زنگ زد بزار منم شمارشو سیو کنم . سیو کردم و جواب دادم
جینا :الووووو کجاییید چرا خببرر نمیدید ( با گریه و استرس )
جونگهی : نگران نباش الان بستریه
جینا: حالشش چطورهه؟ دکتر چی گفت ؟
جونگهی: ضعف داشته و بهش شوک شدیدی وارد شده
جینا:...( گریه )
جونگهی: جینا؟... حالت خوبه؟ میخوای بیام پیشت ؟
جینا: نه مرسی فقط...تاکی باید بستری بمونه؟
جونگهی : گفت فعلا ی 5 ساعتی باید بمنه تا حالش رو ببینیم...
جینا: باشه هر چی شد بهم خبر بده فعلا( با گریه )
جونگهی : باشه . گوشی رو قطع کردم...
( کوک )
...
۵.۸k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.