کوله را خواهم بست
کوله را خواهم بست
*دور خواهم شد از این شهر غریب.... *
به دهی خواهم رفت *
*که در آن آیینه ارزان باشد *
هرزمان چهره تکراری من باز گرفت *
*بی هراس از دلمان بشکنمش..... *
*به دهی خواهم رفت.. که در آن شب هنگام *
*بشود بوی خدا را فهمید *
*بشود پیشانی شاپرکی را بوسید *
*به دهی خواهم رفت *
که نخ پیرهن مردمانش جای ابریشم ناب *
*از گل نسترن ویاسمن است و *
*تمام اوج خوشبختی شان *
*چیدن گندم یک مزرعه است *
*به دهی خواهم رفت *
*که هوایش بوی غربت ندهد *
*من... به هنگام طلوع خورشید *
*کوله را می بندم....! *
فارغ از عشق و**سراب! *
*بی خداحافظی از شهر خواهم رفت....!
میخواهم برم امادلم گیره
چون دلم بی ایرانم میمیره
شب همگی خوشششششششش :-)
*دور خواهم شد از این شهر غریب.... *
به دهی خواهم رفت *
*که در آن آیینه ارزان باشد *
هرزمان چهره تکراری من باز گرفت *
*بی هراس از دلمان بشکنمش..... *
*به دهی خواهم رفت.. که در آن شب هنگام *
*بشود بوی خدا را فهمید *
*بشود پیشانی شاپرکی را بوسید *
*به دهی خواهم رفت *
که نخ پیرهن مردمانش جای ابریشم ناب *
*از گل نسترن ویاسمن است و *
*تمام اوج خوشبختی شان *
*چیدن گندم یک مزرعه است *
*به دهی خواهم رفت *
*که هوایش بوی غربت ندهد *
*من... به هنگام طلوع خورشید *
*کوله را می بندم....! *
فارغ از عشق و**سراب! *
*بی خداحافظی از شهر خواهم رفت....!
میخواهم برم امادلم گیره
چون دلم بی ایرانم میمیره
شب همگی خوشششششششش :-)
۱.۱k
۲۰ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.