دشمنی در نقاب دوست 11
آیسودا
همین که وارد اتاق شدم با باسن پخش زمین شدم
آیسودا: آخخخخخخخخ آییییییی یکی کمک کنههههه آخ آخ آخ آخ آخ آخ آخ آخ آخ آخ
تهیونگ : چی شد(ترس)
تهیونگ که با بالاترین حد ممکن دویده بود تهیونگ شلواری که تا همین امروز پاش بود و دوباره پا کرد و پیراهنش هم در دستانش بود آیسودا همین که تهیونگ و دید بلند شد و گفت
آیسودا: هیچی هیچی نشده
تهیونگ :پس چرا افتاده بودی زمین و جیغ زدی؟
آیسودا: خببببببب باشه بابا به باسن خوردم زمین و چون دردم گرفت جیغ زدم
تهیونگ:آها مواظب خودت باش نمیخوام حالا که یک دوستی دارم و از دست بدم
آیسودا:آیییییی تهیونگ وایسا ببینم میگم که چرا این شلوار پاته؟
تهیونگ : بگم لباس دیگهای نداشتم چی
آیسودا :قانعه کننده بود ولی صبر کن همینجا
آیسودا رفت و داخل کمدش گذشت و بزرگترین لباسی و که داشت اورده بود و دادش به تهیونگ
آیسودا: بفرما اینا رو بپوش میبخشید بزرگ تر از این ندارم ولی قول میدم بعد غذا بریم بیرون و برات خرید کنم
تهیونگ:نه نه نه لازم نیست برای من چیزی بخری خودم اگر اگر اینجا و یاد گرفتم میرم کارمیکنم و خودم برای خودم میگیرم و بابت لباس خیلی ممنون
آیسودا: میخواهی این همه وقت لباس های من و بپوشی اینجوری که نمیشه بیا دیگه تهیونگ چیزی که نمی شه خواهششششششششش(مظلوم تاریخ)
تهیونگ که نقطه ضعفش همون موقعههم ناز کردن های آیسودا پس قبول کرد
آیسودا:یسسسسسسس
تهیونگ:من میرم لباسها رو عوض کنم
آیسودا:باشه منم باید همین کار و اینجام بدم
بعد جفتشون رفتن لباس پوشیدن و آیسودا رفت چیزی برای خوردن درست کنه که تهیونگ و داخل آشپزخونه دید
آیسودا : اع تهیونگ چیزی میخواستی ؟
تهیونگ :آب می خواستم
آیسودا:باشه بردار
تهیونگ:کدوم ؟
آیسودا : یکی از بطریها و سَر بکش هر کدومشو دوست داری هر چی هم خواستی بیار
تهیونگ:باشه ........تهیونگ همون جوری که داشت بطری و سَر میکشید گفت :میگم آیسودا میایی امروز نریم بیرون و فیلم ببینیم
آیسودا:میخواهی بپیچونی ؟
تهیونگ : به والا فردا بهت قول می دم که همراه بیام و برام چیز و میز بخری باشه؟
آیسودا :باشه خب چی ببینیم ؟
تهیونگ:اینجا خونهی تو هست
آیسودا :دیگه خونهی تو هم هست ولیییی بیا فیلم لانه پرنده رو ببینیم
تهیونگ:باشه ولی من گشنمه (آروم)
آیسودا: بیا تو بشین من پیتزا سفارش بدم و همراهش پاپکرن درست کنم باشه؟
تهیونگ:باشه
آیسودا بدون اینکه اصلا به کسی هم فکر کنه مثل جونگاین و پدرش فقط دوست داشت با تهیونگ خوش باشه
جونگاین
جونگاین :پس چرا زنگ نمیزنه ؟
آیسودا ازت خواهش میکنمممم زنگبزن کاری نکن که مثل قبل برای چندین سال از دستت بدم
زنگ دَر به صدا دَر آمد جونگابن با ذوق اینکه آیسوداست دَر و باز کرد
خبرچین/ج: سلام آقا بد موقعه که مزاحم نشدم
جونگاین:نه بیا داخل از آیسودا و تهیونگ چی خبری هست ؟
خبرچین/ج: خب اول که آیسودا خانم تهیونگ و برد حمام بعدش از لباسهای خودش بهش داد و خیلی باهم صمیمی شدن و الانم میخواستن غذا سفارش بدن و فیلم ببینن و
جونگاین: بسه دیگه چقدر از خوبی صمیمیت اونا گفتی بسه
خبرچین/ج:خب خودتون گفتید که
جونگاین:حالا من چیزی گفتما برو برو گمشو بیرونننن
تهیونگ:غذا اومده بود و تازه فیلم گذاشته بودیم همه چیز جلومون بود آب و نوشابه و پاپکرن و انواع میوها و حتیمشروب و پیتزا هم وسط اون همه خوردنی آیسودا اومد کنارم نشست و سوالی ازم پرسید که نمیدونستم چی جوابش و بدم
همین که وارد اتاق شدم با باسن پخش زمین شدم
آیسودا: آخخخخخخخخ آییییییی یکی کمک کنههههه آخ آخ آخ آخ آخ آخ آخ آخ آخ آخ
تهیونگ : چی شد(ترس)
تهیونگ که با بالاترین حد ممکن دویده بود تهیونگ شلواری که تا همین امروز پاش بود و دوباره پا کرد و پیراهنش هم در دستانش بود آیسودا همین که تهیونگ و دید بلند شد و گفت
آیسودا: هیچی هیچی نشده
تهیونگ :پس چرا افتاده بودی زمین و جیغ زدی؟
آیسودا: خببببببب باشه بابا به باسن خوردم زمین و چون دردم گرفت جیغ زدم
تهیونگ:آها مواظب خودت باش نمیخوام حالا که یک دوستی دارم و از دست بدم
آیسودا:آیییییی تهیونگ وایسا ببینم میگم که چرا این شلوار پاته؟
تهیونگ : بگم لباس دیگهای نداشتم چی
آیسودا :قانعه کننده بود ولی صبر کن همینجا
آیسودا رفت و داخل کمدش گذشت و بزرگترین لباسی و که داشت اورده بود و دادش به تهیونگ
آیسودا: بفرما اینا رو بپوش میبخشید بزرگ تر از این ندارم ولی قول میدم بعد غذا بریم بیرون و برات خرید کنم
تهیونگ:نه نه نه لازم نیست برای من چیزی بخری خودم اگر اگر اینجا و یاد گرفتم میرم کارمیکنم و خودم برای خودم میگیرم و بابت لباس خیلی ممنون
آیسودا: میخواهی این همه وقت لباس های من و بپوشی اینجوری که نمیشه بیا دیگه تهیونگ چیزی که نمی شه خواهششششششششش(مظلوم تاریخ)
تهیونگ که نقطه ضعفش همون موقعههم ناز کردن های آیسودا پس قبول کرد
آیسودا:یسسسسسسس
تهیونگ:من میرم لباسها رو عوض کنم
آیسودا:باشه منم باید همین کار و اینجام بدم
بعد جفتشون رفتن لباس پوشیدن و آیسودا رفت چیزی برای خوردن درست کنه که تهیونگ و داخل آشپزخونه دید
آیسودا : اع تهیونگ چیزی میخواستی ؟
تهیونگ :آب می خواستم
آیسودا:باشه بردار
تهیونگ:کدوم ؟
آیسودا : یکی از بطریها و سَر بکش هر کدومشو دوست داری هر چی هم خواستی بیار
تهیونگ:باشه ........تهیونگ همون جوری که داشت بطری و سَر میکشید گفت :میگم آیسودا میایی امروز نریم بیرون و فیلم ببینیم
آیسودا:میخواهی بپیچونی ؟
تهیونگ : به والا فردا بهت قول می دم که همراه بیام و برام چیز و میز بخری باشه؟
آیسودا :باشه خب چی ببینیم ؟
تهیونگ:اینجا خونهی تو هست
آیسودا :دیگه خونهی تو هم هست ولیییی بیا فیلم لانه پرنده رو ببینیم
تهیونگ:باشه ولی من گشنمه (آروم)
آیسودا: بیا تو بشین من پیتزا سفارش بدم و همراهش پاپکرن درست کنم باشه؟
تهیونگ:باشه
آیسودا بدون اینکه اصلا به کسی هم فکر کنه مثل جونگاین و پدرش فقط دوست داشت با تهیونگ خوش باشه
جونگاین
جونگاین :پس چرا زنگ نمیزنه ؟
آیسودا ازت خواهش میکنمممم زنگبزن کاری نکن که مثل قبل برای چندین سال از دستت بدم
زنگ دَر به صدا دَر آمد جونگابن با ذوق اینکه آیسوداست دَر و باز کرد
خبرچین/ج: سلام آقا بد موقعه که مزاحم نشدم
جونگاین:نه بیا داخل از آیسودا و تهیونگ چی خبری هست ؟
خبرچین/ج: خب اول که آیسودا خانم تهیونگ و برد حمام بعدش از لباسهای خودش بهش داد و خیلی باهم صمیمی شدن و الانم میخواستن غذا سفارش بدن و فیلم ببینن و
جونگاین: بسه دیگه چقدر از خوبی صمیمیت اونا گفتی بسه
خبرچین/ج:خب خودتون گفتید که
جونگاین:حالا من چیزی گفتما برو برو گمشو بیرونننن
تهیونگ:غذا اومده بود و تازه فیلم گذاشته بودیم همه چیز جلومون بود آب و نوشابه و پاپکرن و انواع میوها و حتیمشروب و پیتزا هم وسط اون همه خوردنی آیسودا اومد کنارم نشست و سوالی ازم پرسید که نمیدونستم چی جوابش و بدم
۳.۶k
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.