٭خونــِ خُوشگِل مَن! -پارت78-

-ولی
-نعع
-جان خودم اگه بذارم
+بابا دو دقه نفس بکش باشه🗿
+میرم رو دیوار پسر همسایه نقاشی میکشم تحویلمم میگیره تو و خونه‌ت کیلو چند
-منظورت سانچز بود؟:\
-بیادب
+بیتربیت
-گمشو
+باشه فقط ساعت6 آماده باش
-برا چی؟
+خاله میخواد برات بستنیی بخرههه
+خب؟ ساعت6 آماده باش بریم بستنی بخوریییممم✨✨✨
-خیلی سگی
+چون با تو همنشین شدم
*ساعت5:55‌‌*
(چون به نظر سرش شلوغ بود از اصرار کردن صرف نظر کردم و به سوهی پیشنهاد دادم باهم بریم..؛ و برای اینکه سئویون رو حرصی کنم کارتشو برداشتم و میخوام تا خرخره خرید کنم)
[من:با اینکه میدونم هرچقد خرج کنم بازم پول توشه ولی اگه امشب این کارتو خالی نکنم من نیستمم]
س‍.ه‍:حالا برنامه‌ت چیه؟!
من:مگه نگفته بودی کلی چیز میز جدید میخوای؟! خب الان داریم میریم که کلی خرید کنیم
س‍.ه‍:اوو مگه گنج پیدا کردیی
من:(کارت سئویونو نشونش میدم)یه چیزی بهتر از گنج (و یه چشمک میزنم)
س‍.ه‍:وای یاخداا چطور برش داشتی من هنوز موفق نشدمم
من:حالا دیگه به اون کار نداشته باش بیا بریم
س‍.ه‍:باشه باشه صبر کن الان ماشینو میارم اینجا (ماشین رو آورد سوار شدیم و از جنگل زدیم بیرون)
س‍.ه‍:حالا هدف اصلیت چیه؟!
من:چیز خاصی نیست؛ به هرحال داداشت دست و دل باز نیست باید خودت مجبورش کنی دست و دل باز باشه
س‍.ه‍:و حالا قصد داری کارتشو به ته بکشونی؟!
من:من بیام کل دنیا رو درو هم کنم کارتش ته نمیکشه ولی خب، پیامک برداشتی که براش میاد...
س‍.ه‍:با اینکه همچنانم پایه این کارم ولی امیدوارم سالم بمونم
من:منم همینطور

-اسلاید² یون‌هه
-اسلاید³ سوهی