بادیگارد مورد علاقه ی من p18
Part 18
(فلش بک به ۲ سال پیش)
(۲۲ سالگی ا.ت)
(باباجون ویو)
هوووووففففف چقدر خسته شدم. امروز کلی پرونده بود که باید تو شرکت بهش رسیدگی میکردم.
*صدای زنگ تلفن
باباجون: چی شده سوهون؟
سوهون: قربان یه اتفاق خیلی بد افتاده
باباجون: چی شده؟ نگرانم کردی
سوهون: قربان یکی به طور ناشناس تمام پول شرکت رو بالا کشیده. سهامتون هر لحظه داره کاهش پیدا میکنه
باباجون: چییییییی؟؟؟؟؟ یعنی چی؟ الان من باید چیکار کنم؟ جواب سهامدار ها رو چی بدم؟
سوهون: من نمیدو...
باباجون: الوو؟ الوو؟؟
یکی از سهامدارا: هوی پیری من پولمو میخوام
باباجون: آقای محترم یکم شکیبا باشید حتما جورش میکنم
سهامدار: من این چیزا حالیم نیست یا پولو میدی یا شرکتت با خودت رو میبرم زیر خاک
باباجون: چ..چی؟؟ الو؟؟!!! الوو؟؟ اَیشش قطع شد
حالا چیکار کنم؟
ای وای....
ا.ت: باباجون؟
باباجون: ج..جانم ا.ت؟
ا.ت: چیزی شده؟
باباجون: نه عزیزم.
ا.ت: پس من برم؟
باباجون: برو به سلامت دخترم.
ا.ت: بای بای
باباجون: خدافظ دخترم...
هوفففففففف
چرا کسی باید به طور ناشناس پول منو بالا بکشه؟
(زمان حال)
(ا.ت ویو)
دوباره... دوباره اون چهره رو دیدم... بعد از ۱۲ سال هیچ تغییری نداشته...
هه.... ترس رو تو نگاهش میبینم... ک..خل
ا.ت: مشتاق دیدار خانم کانگ... او.. یا بهتره بگم نامادری عزیزم...(کره ای)
میچا: اهم..... مشتاق دیدار ا.ت..خیلی بزرگ شدی
ا.ت: او...ممنونم لطف دارید.
سوهی: دارید چی میگید؟
ا.ت: او چیز خواصی نیست فقط داشتم باهاشون احوال پرسی میکردم. از اونجایی. که معلومه خیلی زن کاملی هستند😏
سوهی: او..خجالتم نده ا.ت
ا.ت: 😅😅😅😅
خب خانم میچا
همراه ما نمیاید؟
کلی کار هست که باهم داریم😏
میچا: خ...خب البته
(پرش مکانی به خونه)
یجی: به به... ببین کی اینجاست
سوجین: چه مهمون عزیزی😒
ا.ت: بشین اینجا میچا
ازت چندتا سوال داریم
میچا: چیکارم دارید؟
چرا انقدر عین مادرت کنه ای؟
ا.ت: خفه شو اسم مادر منو نیار
تو اینجایی که سوال جواب بدی ولاغیر
وگرنه همین الان به جرم قتل و هک کردن شرکت تو هلفدونی بودی
لارا: ه..ها. هک کردن؟
ا.ت: توضیح میدم بعدا
ادامه کامنت♡♡♡
(فلش بک به ۲ سال پیش)
(۲۲ سالگی ا.ت)
(باباجون ویو)
هوووووففففف چقدر خسته شدم. امروز کلی پرونده بود که باید تو شرکت بهش رسیدگی میکردم.
*صدای زنگ تلفن
باباجون: چی شده سوهون؟
سوهون: قربان یه اتفاق خیلی بد افتاده
باباجون: چی شده؟ نگرانم کردی
سوهون: قربان یکی به طور ناشناس تمام پول شرکت رو بالا کشیده. سهامتون هر لحظه داره کاهش پیدا میکنه
باباجون: چییییییی؟؟؟؟؟ یعنی چی؟ الان من باید چیکار کنم؟ جواب سهامدار ها رو چی بدم؟
سوهون: من نمیدو...
باباجون: الوو؟ الوو؟؟
یکی از سهامدارا: هوی پیری من پولمو میخوام
باباجون: آقای محترم یکم شکیبا باشید حتما جورش میکنم
سهامدار: من این چیزا حالیم نیست یا پولو میدی یا شرکتت با خودت رو میبرم زیر خاک
باباجون: چ..چی؟؟ الو؟؟!!! الوو؟؟ اَیشش قطع شد
حالا چیکار کنم؟
ای وای....
ا.ت: باباجون؟
باباجون: ج..جانم ا.ت؟
ا.ت: چیزی شده؟
باباجون: نه عزیزم.
ا.ت: پس من برم؟
باباجون: برو به سلامت دخترم.
ا.ت: بای بای
باباجون: خدافظ دخترم...
هوفففففففف
چرا کسی باید به طور ناشناس پول منو بالا بکشه؟
(زمان حال)
(ا.ت ویو)
دوباره... دوباره اون چهره رو دیدم... بعد از ۱۲ سال هیچ تغییری نداشته...
هه.... ترس رو تو نگاهش میبینم... ک..خل
ا.ت: مشتاق دیدار خانم کانگ... او.. یا بهتره بگم نامادری عزیزم...(کره ای)
میچا: اهم..... مشتاق دیدار ا.ت..خیلی بزرگ شدی
ا.ت: او...ممنونم لطف دارید.
سوهی: دارید چی میگید؟
ا.ت: او چیز خواصی نیست فقط داشتم باهاشون احوال پرسی میکردم. از اونجایی. که معلومه خیلی زن کاملی هستند😏
سوهی: او..خجالتم نده ا.ت
ا.ت: 😅😅😅😅
خب خانم میچا
همراه ما نمیاید؟
کلی کار هست که باهم داریم😏
میچا: خ...خب البته
(پرش مکانی به خونه)
یجی: به به... ببین کی اینجاست
سوجین: چه مهمون عزیزی😒
ا.ت: بشین اینجا میچا
ازت چندتا سوال داریم
میچا: چیکارم دارید؟
چرا انقدر عین مادرت کنه ای؟
ا.ت: خفه شو اسم مادر منو نیار
تو اینجایی که سوال جواب بدی ولاغیر
وگرنه همین الان به جرم قتل و هک کردن شرکت تو هلفدونی بودی
لارا: ه..ها. هک کردن؟
ا.ت: توضیح میدم بعدا
ادامه کامنت♡♡♡
۱۹.۱k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.