زمانی که تورا دیدم. part 7
مامانم اومد پیشمون.
م.ک:بچا امشب ما بزرگترا میخوایم بریم ویلای خوانواگیه لب ساحل میخواین بیاین؟
همه:نه ممنون میخوایم امشبو خودمون دور هم باشیم
م.ک:پس شبو کجایین؟میخواین بیاین خونه ما؟
همه:مرسی زن عمو جون واقعا ممنونیم
م.ک:خواهش میکنم
بزرگترا رفتن ویلا و ما چارتا هم رفتیم خونه ما.
چارتامون داشتیم فیلم ترسناک میدیدیم ا.ت بین منو اوجین نشسته بود.
فیلم میره روی صحنه ترسناکش.
نمدونم چرا ولی ا.ت یهو خودشو کرد تو بغلم و منم دیدم خیلی ترسیده بغلش کردمو پتو انداختم رو دوتامون تا نترسه و احساس امنیت کنه.
ولی.......ولی چرا نرفت بغل اوجین؟خب قراره با اون ازدواج کنه دیگه درسته؟هوفففف اصلا برام قابل تحمل نیست که ا.تو با یکی دیگه ببینم.
بیخیال فکر کردن شدمو ادامه فیلمو دیدیم که تموم شدو وقت خواب بود.
کوک:عاممم بچا راستش چون مامان بابام توی به اتاقن منم توی یه اتاق،دیگه دوتا اتاق خواب بیشتر نداره مجبورین دو به دو بریم بخوابیم.
اوجین:اهوم باشه ا.ت بریم
کوک:کی گفته ا.ت بیاد پیشت پس سلنا چی میشه
اوجین:هر کی امشب پیش نامزدش میخوابه اوکی؟
کوک:نخیر اولا ما هنوز نامزد نکردیمو میخوایم زود ازدواج کنیم دوما شاید سلنا و ا.ت راحت نباش پیش یکیمون بخوابن.
اوجین:ا.ت تو راحت نیستی شب پیشم بخوابی
ا.ت:ر.....راسش.....ن....نه....راحت....نیستم
اوجین:سلنا تو چی؟تو حاضری با کوک تو یه اتاق بخوابی؟
سلنا:نه ما تازه میخوایم ازدواج کنیم من نمیتونم مزه نریز کوکو ا.ت بهم نزدیکترن پس منو تو توی یه اتاق کوکو ا.تم توی اتاق دیگه ا.ت نظرت چیه؟
ا.ت:م....من....ن.....ظری.......ندارم!
کوک:یعنی چی نظری نداری اگه راحت نیستی پیشم بگو راحت باش.
ا.ت:نه اوکیه بریم بخوابیم بچا شب بخیر
اوجینو سلنا:شب بخیر
ویو کوک
خیلی خوب شددددددد
ویو ا.ت
رفتیم تو اتاق که یهو...
م.ک:بچا امشب ما بزرگترا میخوایم بریم ویلای خوانواگیه لب ساحل میخواین بیاین؟
همه:نه ممنون میخوایم امشبو خودمون دور هم باشیم
م.ک:پس شبو کجایین؟میخواین بیاین خونه ما؟
همه:مرسی زن عمو جون واقعا ممنونیم
م.ک:خواهش میکنم
بزرگترا رفتن ویلا و ما چارتا هم رفتیم خونه ما.
چارتامون داشتیم فیلم ترسناک میدیدیم ا.ت بین منو اوجین نشسته بود.
فیلم میره روی صحنه ترسناکش.
نمدونم چرا ولی ا.ت یهو خودشو کرد تو بغلم و منم دیدم خیلی ترسیده بغلش کردمو پتو انداختم رو دوتامون تا نترسه و احساس امنیت کنه.
ولی.......ولی چرا نرفت بغل اوجین؟خب قراره با اون ازدواج کنه دیگه درسته؟هوفففف اصلا برام قابل تحمل نیست که ا.تو با یکی دیگه ببینم.
بیخیال فکر کردن شدمو ادامه فیلمو دیدیم که تموم شدو وقت خواب بود.
کوک:عاممم بچا راستش چون مامان بابام توی به اتاقن منم توی یه اتاق،دیگه دوتا اتاق خواب بیشتر نداره مجبورین دو به دو بریم بخوابیم.
اوجین:اهوم باشه ا.ت بریم
کوک:کی گفته ا.ت بیاد پیشت پس سلنا چی میشه
اوجین:هر کی امشب پیش نامزدش میخوابه اوکی؟
کوک:نخیر اولا ما هنوز نامزد نکردیمو میخوایم زود ازدواج کنیم دوما شاید سلنا و ا.ت راحت نباش پیش یکیمون بخوابن.
اوجین:ا.ت تو راحت نیستی شب پیشم بخوابی
ا.ت:ر.....راسش.....ن....نه....راحت....نیستم
اوجین:سلنا تو چی؟تو حاضری با کوک تو یه اتاق بخوابی؟
سلنا:نه ما تازه میخوایم ازدواج کنیم من نمیتونم مزه نریز کوکو ا.ت بهم نزدیکترن پس منو تو توی یه اتاق کوکو ا.تم توی اتاق دیگه ا.ت نظرت چیه؟
ا.ت:م....من....ن.....ظری.......ندارم!
کوک:یعنی چی نظری نداری اگه راحت نیستی پیشم بگو راحت باش.
ا.ت:نه اوکیه بریم بخوابیم بچا شب بخیر
اوجینو سلنا:شب بخیر
ویو کوک
خیلی خوب شددددددد
ویو ا.ت
رفتیم تو اتاق که یهو...
۳۳۵
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.