پارت 11
پارت 11
بومگیو: ولی اخه یه حسی... یه حس عجیبی نسبت بهش دارم؛ نهههههه...
بومگیو بهش فک نکن اون کلی بدی بهت کرده!
( فردای آن روز )
سوبین: تهیون؛ چته؟ چرا گونه هات خیسه؟
تهیون : سوبین... میتونم سرمو بذارم روشونت؟.
سوبین: معلومه که میشه... این چه سوالی اخه!
تهیون: اممم؛ ممنون!
یونجون: سوبین؛ تهیون چش شده؟ چرا انقد ناراحته؟
سوبین : نمیدونم! فک نکنم الان حالش خوب باشه؛ بعدا ازش میپرسیم!
یونجون : امممم!
بومگیو در رو زد و وارد کلاس شد؛
بومگیو تو ردیف اخر یه جا پیدا کرد و نشست.
بومگیو: تهیون چرا اونجوری شده؛ چرا دیگه رو میزش لش نکرده؟
یعنی بخاطر حرفایی که دیروز بهش گفتم اینجوری شده؟
سوبین: یونجون! هرچی هست زیر سر چوی بومگیو عه؛ این دوتا دیروز رو پشت بوم بودن؛ نمیدونم چی شد بینشون اما تهیون از دیروز اینجوری شده.
یونجون: امممم! من فک کنم هرچی بینشون شده به روحیات هر دوتاشون صدمه زده!
سوبین : نمیدونم! بزار حالش خوب بشه بعدا ازش میپرسیم. یونجون: اوک
بومگیو: ولی اخه یه حسی... یه حس عجیبی نسبت بهش دارم؛ نهههههه...
بومگیو بهش فک نکن اون کلی بدی بهت کرده!
( فردای آن روز )
سوبین: تهیون؛ چته؟ چرا گونه هات خیسه؟
تهیون : سوبین... میتونم سرمو بذارم روشونت؟.
سوبین: معلومه که میشه... این چه سوالی اخه!
تهیون: اممم؛ ممنون!
یونجون: سوبین؛ تهیون چش شده؟ چرا انقد ناراحته؟
سوبین : نمیدونم! فک نکنم الان حالش خوب باشه؛ بعدا ازش میپرسیم!
یونجون : امممم!
بومگیو در رو زد و وارد کلاس شد؛
بومگیو تو ردیف اخر یه جا پیدا کرد و نشست.
بومگیو: تهیون چرا اونجوری شده؛ چرا دیگه رو میزش لش نکرده؟
یعنی بخاطر حرفایی که دیروز بهش گفتم اینجوری شده؟
سوبین: یونجون! هرچی هست زیر سر چوی بومگیو عه؛ این دوتا دیروز رو پشت بوم بودن؛ نمیدونم چی شد بینشون اما تهیون از دیروز اینجوری شده.
یونجون: امممم! من فک کنم هرچی بینشون شده به روحیات هر دوتاشون صدمه زده!
سوبین : نمیدونم! بزار حالش خوب بشه بعدا ازش میپرسیم. یونجون: اوک
۳.۱k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.