K.K.MEOW?!²³
P.23
&از زبان شیتا&
-شیتا؟
با قرار گرفتن دست یکی رو شونم بیاختیار دمم سیخ شد و بعد چند ثانیه شوکه به پشتم برگشتم.
+میووو!
وقتی برگشتم دیدم با صورت متعجب و هنگ کرده بهم خیره شده و دستش سرجاش خشک شده.
+معلومه کجا رفتییی؟
وقتی سکوتشو دیدم کمی بهش دقت کردم.دیدم گونههاش رنگ گرفته بودن و همچنان همونجوری مونده بود.
+کوزوها؟
سرمو کج کردم و سوالی نگاش کردم.
+چی شدی یهو؟؟
دستمو جلو صورتش تند تند تکون دادم.
+الوو؟با آقای کوزوها کار داشتمم
چندبار پلک میزنه تا اینکه به خودش میاد.
-ه.هان؟
+یک ساعته دارم از نگرانی دق میکنم باکا!میو چت شد یهو؟؟اول که غیبت زد الانم که مثل مجسمهها داشتی به من زل میزدی!
اروم کمی خودشو جمع و جور میکنه صاف میایسته.
-م.من؟واقعا؟؟
+نه پس دازای
پوکر نگاش میکنم که چشماش وقتی به پایین حرکت میکنن دوباره گونههاش رنگ میگیدن اما اینبار بیشتر از قبل.متعجب رفتم سمتش و دستمو روی پیشونیش گذاشتم.
+ببینم حالت خوبه؟رنگ صورتت شبیه دمپایی صورتیای من شده
-ه.هان؟
+کلا پرت شدی معلومه تو چت شده یهو میو؟
چندبار پلک میزنه که کلافه دستمو میبرم سمت سرش.
+میو اگر حالت خوب نیست بیا بریم خونه
مچ دستمو میگیره و با خجالت بهم خیره میشه.یک لحظه متعجب نگاش میکنم.
+کوزوها ساما؟
-نه حالم خوبه
اروم دستمو میکشه به بیرون چادر و به اطراف نگاه میکنه.
-شنیدم یک مسابقه بزرگ امروز تو شهربازی اجرا میشه
+میو آره منم چنددقیقه پیش ثبتنام کردم
-جدی؟؟
..........
~درود شرکتکنندههای عزیز!مثل هرسال با علاقهای بیپایان سرود سرزمین عزیز مشترکمون رو باهم میخونیم!همه اماده؟؟
با پخش شدن موزیک ملایم توسط نوازندههای روی استیج که پشت داور ایستاده بودن آروم همه زمزمهوار شروع به خوندن کردن.وقتی سرود تموم شد همه با جیغ و هورا دست زدن و سوت زنان داورو تشویق میکردن.هیاهوی مردم هوش از سر همه میپروند و شرط میبندم اگر بیرون شهربازی بودیم هنوزم میشد صداشونو شنید.همه خوش و خرم داشتن برای مسابقه هیجان و انرژیشونو نشون میدادن.ولی بازم بیاین به بدبخبتیهای قد کوتاه بودن من اشاره کنیم...از اونجایی که از صحنه دور بودن تنها چیزی که میدیدم دست و کمر و لباسای مردم از پشت بود!با حرص هی تکون میخوردم و به اطراف خودمو کش میدادم تا بلکه بتونم شده یک لحظه ببینم سکوی برنامه رو.ولی نشد که نشد همه از من قد بلندتر بودن.کمکم دیگه دارم به این نتیجه میرسم انقدر تقلا نکنم..هرچی نباشه نمیتونم اون جایزه رو از این فاصله ببی-
با قرار گرفتن دوتا دست دور کمرم یکدفعه بدنم تیک ریزی میخوره.مضطرب برمیگردم که یهو با چهره خندون کوزوها مواجه میشم.
+ک.کوزوها ساما؟
بیهیچ حرفی چشمکی زد و با یک حرکت بلندم کرد.
+ه.ههه؟!
پاهامو جمع میکنم و متعجب به حرکتش نگاه میکنم.
-الان میبینی جایزه چیه؟؟
+جان؟!
-یکی از چیزای بانمکی که راجبت وجود داره اینه همیشه تو مدرسه صف اول میایستی چون نماینده معتقده نمیتونی از پشت چیزی ببینی
+الان داری میگی من کوتولهاممم؟!
-من از گفتن حقیقت در نمیرم ولی اینم انکار نمیکنم که همیشه دوست داشتم تو صف آخر مدرسه مثل الان بالا بگیرمت
+ت.تو یهو چت شدددههههههه؟!
&از زبان شیتا&
-شیتا؟
با قرار گرفتن دست یکی رو شونم بیاختیار دمم سیخ شد و بعد چند ثانیه شوکه به پشتم برگشتم.
+میووو!
وقتی برگشتم دیدم با صورت متعجب و هنگ کرده بهم خیره شده و دستش سرجاش خشک شده.
+معلومه کجا رفتییی؟
وقتی سکوتشو دیدم کمی بهش دقت کردم.دیدم گونههاش رنگ گرفته بودن و همچنان همونجوری مونده بود.
+کوزوها؟
سرمو کج کردم و سوالی نگاش کردم.
+چی شدی یهو؟؟
دستمو جلو صورتش تند تند تکون دادم.
+الوو؟با آقای کوزوها کار داشتمم
چندبار پلک میزنه تا اینکه به خودش میاد.
-ه.هان؟
+یک ساعته دارم از نگرانی دق میکنم باکا!میو چت شد یهو؟؟اول که غیبت زد الانم که مثل مجسمهها داشتی به من زل میزدی!
اروم کمی خودشو جمع و جور میکنه صاف میایسته.
-م.من؟واقعا؟؟
+نه پس دازای
پوکر نگاش میکنم که چشماش وقتی به پایین حرکت میکنن دوباره گونههاش رنگ میگیدن اما اینبار بیشتر از قبل.متعجب رفتم سمتش و دستمو روی پیشونیش گذاشتم.
+ببینم حالت خوبه؟رنگ صورتت شبیه دمپایی صورتیای من شده
-ه.هان؟
+کلا پرت شدی معلومه تو چت شده یهو میو؟
چندبار پلک میزنه که کلافه دستمو میبرم سمت سرش.
+میو اگر حالت خوب نیست بیا بریم خونه
مچ دستمو میگیره و با خجالت بهم خیره میشه.یک لحظه متعجب نگاش میکنم.
+کوزوها ساما؟
-نه حالم خوبه
اروم دستمو میکشه به بیرون چادر و به اطراف نگاه میکنه.
-شنیدم یک مسابقه بزرگ امروز تو شهربازی اجرا میشه
+میو آره منم چنددقیقه پیش ثبتنام کردم
-جدی؟؟
..........
~درود شرکتکنندههای عزیز!مثل هرسال با علاقهای بیپایان سرود سرزمین عزیز مشترکمون رو باهم میخونیم!همه اماده؟؟
با پخش شدن موزیک ملایم توسط نوازندههای روی استیج که پشت داور ایستاده بودن آروم همه زمزمهوار شروع به خوندن کردن.وقتی سرود تموم شد همه با جیغ و هورا دست زدن و سوت زنان داورو تشویق میکردن.هیاهوی مردم هوش از سر همه میپروند و شرط میبندم اگر بیرون شهربازی بودیم هنوزم میشد صداشونو شنید.همه خوش و خرم داشتن برای مسابقه هیجان و انرژیشونو نشون میدادن.ولی بازم بیاین به بدبخبتیهای قد کوتاه بودن من اشاره کنیم...از اونجایی که از صحنه دور بودن تنها چیزی که میدیدم دست و کمر و لباسای مردم از پشت بود!با حرص هی تکون میخوردم و به اطراف خودمو کش میدادم تا بلکه بتونم شده یک لحظه ببینم سکوی برنامه رو.ولی نشد که نشد همه از من قد بلندتر بودن.کمکم دیگه دارم به این نتیجه میرسم انقدر تقلا نکنم..هرچی نباشه نمیتونم اون جایزه رو از این فاصله ببی-
با قرار گرفتن دوتا دست دور کمرم یکدفعه بدنم تیک ریزی میخوره.مضطرب برمیگردم که یهو با چهره خندون کوزوها مواجه میشم.
+ک.کوزوها ساما؟
بیهیچ حرفی چشمکی زد و با یک حرکت بلندم کرد.
+ه.ههه؟!
پاهامو جمع میکنم و متعجب به حرکتش نگاه میکنم.
-الان میبینی جایزه چیه؟؟
+جان؟!
-یکی از چیزای بانمکی که راجبت وجود داره اینه همیشه تو مدرسه صف اول میایستی چون نماینده معتقده نمیتونی از پشت چیزی ببینی
+الان داری میگی من کوتولهاممم؟!
-من از گفتن حقیقت در نمیرم ولی اینم انکار نمیکنم که همیشه دوست داشتم تو صف آخر مدرسه مثل الان بالا بگیرمت
+ت.تو یهو چت شدددههههههه؟!
۲.۰k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.