طلسم شده (۸)
*جیمین*
صبح از خواب بلند شدم دست و صورتم رو شستم و منتظر بودم تا ا/ت بیدار بشه و براش کار هایی ک باید بکنه توضیح بدم
داشتم با خودم فک میکردم واقعا درسته ا/ت رو بفرستم پیش جونگ کوک یا ن حتی یک اشتباه هم میتونه به قیمت جونش تموم شه ولی خب تنها راهی که به ذهنم میرسید فقط همینه من و زیر دستام نمیتونیم کاری کنیم چون جونگ کوک هم من و همه ی راستام رو میشناسه ولی ا/ت رو تاحالا ندیده
همینطور داشتم با خودم فک میکردم که دیدم ا/ت با قیافه درهم ریخته داره میره سمت دستشویی منم خودمو جمع جور کردم تا باهاش حرف بزنم
*دو دقیقه بعد*
دیدم ا/ت اومد بیرون
_آه سلام
€سلام خوب خوابیدی ؟
_آره خسته بودم سریع خوابم برد
€خب باید یه سری توضیحات بهت بگم اینا همه مدارک توان بعضی هاش اصله و بعضی هاش جعلی شناسنامه ات رو نگا کن
شناسنامه ات جعلی برای این که جونگ کوک تورو نشناسه مدرک دوره های تیر اندازیت اصل از یتیم خونه آوردم و همینطور مدرک هنر های رزمیت اون تورو با این مدارک استخدام میکنه
_خب خوبه ....ولی کی باید برم؟
€تا پنج روز پیش منی بیا تا اینجایی باهم خوش بگذرونیم بریم بیرون چطوره ؟؟
_خب خوبه بریم
€بیخیال انقد سرد نباش بلند شو بریم
*بیست دقیقه بعد *
*ا/ت *
دیدم رسیدیم به شهر بازی با جیمین پیاده شدیم و رفتیم به سمت شهر بازی
€خب من از بازی های هیجانی خیلی خوشم میاد بیا بریم ترن هوایی
_ اوه باشه
رفتیم سوار ترن شدیم داشتم نگا جیمین میکردم از قیافهاش معلوم بود استرس داره ولی به روش نیاوردم
ترن راه افتاد من داشتم از خوشحالی جیغ میزدم ولی جیمین چشماش رو بسته بود هی زیر یه چی میگفت (حمد سوره میخونده😂😂😂)
وقتی پیاده شدیم دیدم جیمین هنوز داره میلرزه
_خوبی .....خودت پیشنهاد میدی و....(خنده)
€ بسه من نترسیدم اصلا
_آره آره معلومه
.
خب بیا بریم سوار چرخ و فلک بشیم
€بریم
رفتیم سوار چرخ و فلک شدیم ..انگار داشتیم شهر و زیر پاهامون میدیدیم
*جیمین *
به ا/ت نگا کردم چشماش داشتن برق میزدن صورتش تو افتاد روشن شده بود
همینجوری داشتم نگاش میکردم
دستامو دورش حلقه کردم و اونو تو بغلم فشار دادم
صبح از خواب بلند شدم دست و صورتم رو شستم و منتظر بودم تا ا/ت بیدار بشه و براش کار هایی ک باید بکنه توضیح بدم
داشتم با خودم فک میکردم واقعا درسته ا/ت رو بفرستم پیش جونگ کوک یا ن حتی یک اشتباه هم میتونه به قیمت جونش تموم شه ولی خب تنها راهی که به ذهنم میرسید فقط همینه من و زیر دستام نمیتونیم کاری کنیم چون جونگ کوک هم من و همه ی راستام رو میشناسه ولی ا/ت رو تاحالا ندیده
همینطور داشتم با خودم فک میکردم که دیدم ا/ت با قیافه درهم ریخته داره میره سمت دستشویی منم خودمو جمع جور کردم تا باهاش حرف بزنم
*دو دقیقه بعد*
دیدم ا/ت اومد بیرون
_آه سلام
€سلام خوب خوابیدی ؟
_آره خسته بودم سریع خوابم برد
€خب باید یه سری توضیحات بهت بگم اینا همه مدارک توان بعضی هاش اصله و بعضی هاش جعلی شناسنامه ات رو نگا کن
شناسنامه ات جعلی برای این که جونگ کوک تورو نشناسه مدرک دوره های تیر اندازیت اصل از یتیم خونه آوردم و همینطور مدرک هنر های رزمیت اون تورو با این مدارک استخدام میکنه
_خب خوبه ....ولی کی باید برم؟
€تا پنج روز پیش منی بیا تا اینجایی باهم خوش بگذرونیم بریم بیرون چطوره ؟؟
_خب خوبه بریم
€بیخیال انقد سرد نباش بلند شو بریم
*بیست دقیقه بعد *
*ا/ت *
دیدم رسیدیم به شهر بازی با جیمین پیاده شدیم و رفتیم به سمت شهر بازی
€خب من از بازی های هیجانی خیلی خوشم میاد بیا بریم ترن هوایی
_ اوه باشه
رفتیم سوار ترن شدیم داشتم نگا جیمین میکردم از قیافهاش معلوم بود استرس داره ولی به روش نیاوردم
ترن راه افتاد من داشتم از خوشحالی جیغ میزدم ولی جیمین چشماش رو بسته بود هی زیر یه چی میگفت (حمد سوره میخونده😂😂😂)
وقتی پیاده شدیم دیدم جیمین هنوز داره میلرزه
_خوبی .....خودت پیشنهاد میدی و....(خنده)
€ بسه من نترسیدم اصلا
_آره آره معلومه
.
خب بیا بریم سوار چرخ و فلک بشیم
€بریم
رفتیم سوار چرخ و فلک شدیم ..انگار داشتیم شهر و زیر پاهامون میدیدیم
*جیمین *
به ا/ت نگا کردم چشماش داشتن برق میزدن صورتش تو افتاد روشن شده بود
همینجوری داشتم نگاش میکردم
دستامو دورش حلقه کردم و اونو تو بغلم فشار دادم
۳.۴k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.