(شرکو بیکس برای انفال)
(شرکو بیکس برای انفال)
دست نگهدارید ،
بگذارید منهم برسم
دفن نکنید این گلهای سپید را
صبر کنید! به گهواره تاریخشان مسپارید
بگذارید بر بالین سبز زمین
لختی بیاسایند
بگذارید بازوان آب و شانههای نسیم
نازبالش خواب آرامشان باشد
این چشم انداز کبود را برنگاهشان
چشم بند مبندید
تا میرسم حریر ابر هیچ قلهیی را بسترشان نکنید
شتاب نکنید
کاش میشد در واپسین وداع
با شمیم نسیم شان درآمیزم ،
لب بر لب یکایک غمهای حسرتشان بگذارم
ناکامی سینههایشان را بنوشم …
چون مادر و
باران و
دستنبو
بویشان کنم
تار به تار گیسوان پریشانشان را
نوازش کنم و
ببوسم مو به مو
دست نگهدارید ،
بگذارید منهم برسم
دفن نکنید این گلهای سپید را
صبر کنید! به گهواره تاریخشان مسپارید
بگذارید بر بالین سبز زمین
لختی بیاسایند
بگذارید بازوان آب و شانههای نسیم
نازبالش خواب آرامشان باشد
این چشم انداز کبود را برنگاهشان
چشم بند مبندید
تا میرسم حریر ابر هیچ قلهیی را بسترشان نکنید
شتاب نکنید
کاش میشد در واپسین وداع
با شمیم نسیم شان درآمیزم ،
لب بر لب یکایک غمهای حسرتشان بگذارم
ناکامی سینههایشان را بنوشم …
چون مادر و
باران و
دستنبو
بویشان کنم
تار به تار گیسوان پریشانشان را
نوازش کنم و
ببوسم مو به مو
۶۷۱
۲۶ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.