N THE BOX

N THE BOX
PART:1

POV YUNGI:

سلام من یونگی ام یه پسر ۲۰ ساله بدبخت پولدارما ولی باز از نظر شانس بدبختم،
مدیر یه شهربازیم که قبلا متروکه بوده.پدرمم یه تاجره منم دوست ندارم دردسرای تاجر بودن تجربه کنم پس با کمک مالی ای پدرم بهم کرد اون شهربازیه متروکه رو راه اندازی کردم.
موتورم و روشن کردم و سمت عمارت پدریم راه افتادم.

ته:هیونگ*داد*
موتورو نگه داشتم زهرمار پسره ی خر
یون:بله
ته درحالی که نفس نفس میزد گفت:هیونگ..وایسا..منم ببر*نفس نفس زدن*
یون:بپر باله بچ
ته:ممنون هیونگ کوتوله
یون:صگ خر درمورد قد ۱۷۰ تایی من نظر نده زرافه ی ۱۷۲ یی.

راه افتادم سمت عمارت پدرم امروز قرار بود تهیونگ تا ۲ هفته خونه ما بمونه تا یه خونه برای خودش پیدا کنه
خوشبحالش اون الان ۲۲ سالشه تصمیم گرفته توی یه عمارت خودش زندگی کنه البته من...یه توله گربم که توی عمارت پدرش بخور و بخواب داره در عین حال سرکارم میره
مثل اون پیشی نارنجیم گارفیلد!
به خودم اومدم و دیدم تهیونگ هی داره میگه یون یون یون یون
یونگی:چته توله ببر
ته:با بزرگتره درست میو میو کن گربه کوچولو
یونگی:بله اعلیاحضرت
ته:بمیری*خنده*میگم چیزه ن