رقابت عشق
رقابت عشق
پارت یازده
انور رسید و لیزگه سوار شد
انور : خوشم میاد قدر تایم زمان میدونی
لیزگه: اره میدونم
خب دیگه رسیدن محل مهمونی
انور : پیش دوستاممیشنیم هر اتفاقی افتاد بدون که میخوامفکر کنن پارتنرمی
لیزگه : اوکیه
انور : فقط لباست خیلی کوتاه نیس
لیزگه : نه چرا عالیه که
انور : هوفولش بریم
رفتنپیش دوستای انور
و نشستن رو مبل کنار اونا
لیزگه یواش به انور گفت
لیزگه : بیشتر شبیه پارتیه😑
انور : والا قرار نبود در این حد باشه
دیگه هیچی به همنگفتن
لیزگه ساکت نشسته بود توی گوشیش که یه پیام اومد از طرف انورگفته بود میخوام یه کاری کنمناراحت نشی بعدش یه دفع انور دستش گذاشت روی پای لیزگه
که لیزگه بش پی داد
لیزگه : دستت جای دیگه ایی نره
انور : اگه رفت هم رفیقام مجبورمکردنه
لیزگه : اینخوده تجاوزه😑
انور : 🤣🤣🤣هیچی نگو
بعدش دیگه به هم پیام ندادن
انور هعی دستش روی پای لیزگه حرکت میداد
لیزگه : من میخوام برقصم
انور : تنهایی🤨
لیزگه : تو که نمیای😐
انور : بله میام بریم
که دست لیزگه گرفت رفتن وسط رقصیدن
خسته شدن خواستن برن بشینن انور به لیزگه گفت
انور : پایه ای یکم الکل بخوریم؟؟
لیزگه : مست شدیم چی ایلول نیس منو جمع کنه
انور : خودم جمعت میکنم ولی مست شدم باید از رو تختم جمعت کنن😁😂
لیزگه : نه پس نمیخورم
انور : شوخی کردم بابا خندیدم یعنی بفهم شوخی بود
لیزگه : حله حله
رفتن الکل خوردن
لیزگه : فکر کنم مست شدم
انور : فکر نکن شدی
لیزگه : منو ببر خونممم
انور : نمیری پیش ایلول
لیزگه : نه میخوامبرم خونه
خب اینماز پارت یازده
به درخواست خودتون یکم منحرفانش میخوام کنم
پارت یازده
انور رسید و لیزگه سوار شد
انور : خوشم میاد قدر تایم زمان میدونی
لیزگه: اره میدونم
خب دیگه رسیدن محل مهمونی
انور : پیش دوستاممیشنیم هر اتفاقی افتاد بدون که میخوامفکر کنن پارتنرمی
لیزگه : اوکیه
انور : فقط لباست خیلی کوتاه نیس
لیزگه : نه چرا عالیه که
انور : هوفولش بریم
رفتنپیش دوستای انور
و نشستن رو مبل کنار اونا
لیزگه یواش به انور گفت
لیزگه : بیشتر شبیه پارتیه😑
انور : والا قرار نبود در این حد باشه
دیگه هیچی به همنگفتن
لیزگه ساکت نشسته بود توی گوشیش که یه پیام اومد از طرف انورگفته بود میخوام یه کاری کنمناراحت نشی بعدش یه دفع انور دستش گذاشت روی پای لیزگه
که لیزگه بش پی داد
لیزگه : دستت جای دیگه ایی نره
انور : اگه رفت هم رفیقام مجبورمکردنه
لیزگه : اینخوده تجاوزه😑
انور : 🤣🤣🤣هیچی نگو
بعدش دیگه به هم پیام ندادن
انور هعی دستش روی پای لیزگه حرکت میداد
لیزگه : من میخوام برقصم
انور : تنهایی🤨
لیزگه : تو که نمیای😐
انور : بله میام بریم
که دست لیزگه گرفت رفتن وسط رقصیدن
خسته شدن خواستن برن بشینن انور به لیزگه گفت
انور : پایه ای یکم الکل بخوریم؟؟
لیزگه : مست شدیم چی ایلول نیس منو جمع کنه
انور : خودم جمعت میکنم ولی مست شدم باید از رو تختم جمعت کنن😁😂
لیزگه : نه پس نمیخورم
انور : شوخی کردم بابا خندیدم یعنی بفهم شوخی بود
لیزگه : حله حله
رفتن الکل خوردن
لیزگه : فکر کنم مست شدم
انور : فکر نکن شدی
لیزگه : منو ببر خونممم
انور : نمیری پیش ایلول
لیزگه : نه میخوامبرم خونه
خب اینماز پارت یازده
به درخواست خودتون یکم منحرفانش میخوام کنم
۴.۲k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.