پارت⁷
پارت⁷
خودم ویو
خب دیگه گربه لیا خوب شد و اونا با ماشینای جدا رفتن خونه
(نمیخواستم خیلی طولش بدم)
لیا ویو
وقتی رفتم خونه سرم گیج رفت خب
چیزی نخورده بودم
در یخچال باز کردم یه موچی برداشتمو خوردم موکا خواب بود براش غذا گزاشتم رفتم که بخوابم دیدیم امروز روز فن ساینه ساعت۲ بود منم وقت خواب نداشتم
سریع رفتم لباس پوشیدم رفتم خرید
من نفر آخر بودم این یکم بد بود ولی میتونستم بیشتر وقت بگذرونم
رسیدم پاساژ
یه لباس مشکی(عکس میزارم ) گرفتمو رفتم سمت خونه
ساعت ۳ بود ناهار نخوردم داشتم آماده میشدم ولی میکاپ نکردم چون نفر آخر بودم امکان داشت خراب شه پس توی صف میکاپ میکنم
فلش بک به ساعت پنج
خودم ویو
خب دیگه گربه لیا خوب شد و اونا با ماشینای جدا رفتن خونه
(نمیخواستم خیلی طولش بدم)
لیا ویو
وقتی رفتم خونه سرم گیج رفت خب
چیزی نخورده بودم
در یخچال باز کردم یه موچی برداشتمو خوردم موکا خواب بود براش غذا گزاشتم رفتم که بخوابم دیدیم امروز روز فن ساینه ساعت۲ بود منم وقت خواب نداشتم
سریع رفتم لباس پوشیدم رفتم خرید
من نفر آخر بودم این یکم بد بود ولی میتونستم بیشتر وقت بگذرونم
رسیدم پاساژ
یه لباس مشکی(عکس میزارم ) گرفتمو رفتم سمت خونه
ساعت ۳ بود ناهار نخوردم داشتم آماده میشدم ولی میکاپ نکردم چون نفر آخر بودم امکان داشت خراب شه پس توی صف میکاپ میکنم
فلش بک به ساعت پنج
۲.۳k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.