پارت4 let me more desire از دست نده
چشماش سياهي مي رفت يك لحظع دستش فرو افتاد و چشماش بسته شد
+جونكوكااااااااااااااااااااا
قلبش تحمل اين وضعيتو نداااشت اشك هاي بدون قطع شدم روي تن بيجونش ميريخت
يجين بعد شنيدن صداي ته خودشو به اتاق رسوند و ته رو روي زمين ديد به ترس به اون صحنه نگاه ميكرد يعتي چه بلايي سر اين دوتا عاشق داشت مي اومد
با كمك خدمتكار ته رو از زمين بلند كردم به نظر به هوش مي اومد اما فشارري كه روش بود تواني براش نگذاشته بود يجين كه ته رو ميشناخت از دكتر خواهش كرد كه ته رو روي تخت كنار كوك بزارن چون ميدونست به محز بيدار سدن رو تخت نميمونه
روي تخت گذاشتنش و سرم و ارام بخش بهش تزريق كردن
بدن تهيونگ ارام گرفته بود اما ذهت پريشانش ارام نميگرفت از خانواده چنگ توقع ننيرفت اما ركسان نگران بود كه ركسان اونو لخت امكان نداشت از طرفي به يوگيوم فكر مي كرد نكنه دوتاشون باهم دست به يكي كردن توي همين فكر ها نفهميد چند ساعت گذشت چشمهاش رو باز كرد صبح بود اصلا گذشت زمان رو نفهميده بود نگاهي به اطرافش انداخت توي اتاق كوك بود ميدونست كار يجينه اما خبري از كوك نبود يجين كه منتظر به هوش امدن ته بود وارد اتاق شد و قبل از نگزان شدنش با لبخند شيريني گفت
| صببببح بخير جونكوك ديشب تبش پايين اومد و چون تو ازمايشش مقار زيادي الكل وارد معدش شده بود همونطور كه گفتن براي شست و شوي معده منتقل شده ديشب خيلي صداتون ميزد و وقتي براي لحظاتي به هوش اوند اشفته بود ولي وقاي شمارو كنارش ديد اروم گرفت اميدوارم سر از ماجرا در بياريد من ديشب ديدم ركسان و يوگيوم تعداد نسبتا زيادي الكل خريداري كرده بودن نفهميدم كجا رفتن ولي برام عجيب بود خوشحال به نظر ميرسيدن
خشم ته چند برابر شده بود رو به يجين گفت
كي ميتونم برم؟!
| چند لحظه ديگه سرمتون تمومه ميتونيد بريد اما بايد خوب استراحت كنيد و از خودتون مراقبت كنيد و گرنه نميتونين مزاقب اين فرشته باشيد چشم خيلي بهشه ههه
ته كه از حرف هاي يجين خندش گرفته بود لبخندي زد و به سقف خيره شد احساس مي كرد لياقت ايت پسر رو نداره اخه چرا
بعد از تموم شدن سرم دوباره به وا....
+جونكوكااااااااااااااااااااا
قلبش تحمل اين وضعيتو نداااشت اشك هاي بدون قطع شدم روي تن بيجونش ميريخت
يجين بعد شنيدن صداي ته خودشو به اتاق رسوند و ته رو روي زمين ديد به ترس به اون صحنه نگاه ميكرد يعتي چه بلايي سر اين دوتا عاشق داشت مي اومد
با كمك خدمتكار ته رو از زمين بلند كردم به نظر به هوش مي اومد اما فشارري كه روش بود تواني براش نگذاشته بود يجين كه ته رو ميشناخت از دكتر خواهش كرد كه ته رو روي تخت كنار كوك بزارن چون ميدونست به محز بيدار سدن رو تخت نميمونه
روي تخت گذاشتنش و سرم و ارام بخش بهش تزريق كردن
بدن تهيونگ ارام گرفته بود اما ذهت پريشانش ارام نميگرفت از خانواده چنگ توقع ننيرفت اما ركسان نگران بود كه ركسان اونو لخت امكان نداشت از طرفي به يوگيوم فكر مي كرد نكنه دوتاشون باهم دست به يكي كردن توي همين فكر ها نفهميد چند ساعت گذشت چشمهاش رو باز كرد صبح بود اصلا گذشت زمان رو نفهميده بود نگاهي به اطرافش انداخت توي اتاق كوك بود ميدونست كار يجينه اما خبري از كوك نبود يجين كه منتظر به هوش امدن ته بود وارد اتاق شد و قبل از نگزان شدنش با لبخند شيريني گفت
| صببببح بخير جونكوك ديشب تبش پايين اومد و چون تو ازمايشش مقار زيادي الكل وارد معدش شده بود همونطور كه گفتن براي شست و شوي معده منتقل شده ديشب خيلي صداتون ميزد و وقتي براي لحظاتي به هوش اوند اشفته بود ولي وقاي شمارو كنارش ديد اروم گرفت اميدوارم سر از ماجرا در بياريد من ديشب ديدم ركسان و يوگيوم تعداد نسبتا زيادي الكل خريداري كرده بودن نفهميدم كجا رفتن ولي برام عجيب بود خوشحال به نظر ميرسيدن
خشم ته چند برابر شده بود رو به يجين گفت
كي ميتونم برم؟!
| چند لحظه ديگه سرمتون تمومه ميتونيد بريد اما بايد خوب استراحت كنيد و از خودتون مراقبت كنيد و گرنه نميتونين مزاقب اين فرشته باشيد چشم خيلي بهشه ههه
ته كه از حرف هاي يجين خندش گرفته بود لبخندي زد و به سقف خيره شد احساس مي كرد لياقت ايت پسر رو نداره اخه چرا
بعد از تموم شدن سرم دوباره به وا....
۶.۱k
۰۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.