تک پارتی°
تک پارتی°
چند روز بود که جونگ کوک باهام سرد بود.
نمیدونستم چرا؟
فقط به شدت ناراحت بودم.
دیر میومد خونه
صبح ها زود میرفت.
اصلا از کارش سر در نمی آوردم
فقط و فقط حرصم رو روی خودم خالی میکردم....به خودم آسیب میزدم
اصلا حوصله نداشتم
تمام بدنم از دست خودم زخم بود
بازو....مچ دست...رون پا...هر جایی از بدن که بگی....فقط جاهایی که جونگ کوک میتونست ببینه رو کاری نمیکردم
میدونم شاید فکر کنی دیوونم
اما....آره من دیوونم......حرصم رو روی بدنم خالی میکنم.
ساعت ۱۰شب بود اما نیومده بود.
نگران نبودم چون این بیشتر قلبم رو به درد میاورد.
دیدم صدای کلید میاد.
روی مبل نشسته بودم و تو گوشی میچرخیدم.
دیدم بالاخره آقا اومد.
اما نمیخواستم باهاش صحبت کنم.
به اندازه ای دوسش داشتم که نمیدونستم چیکار باید بکنم.
دیوونش بودم.
علامت کوک:_
علامت ا/ت:+
_سلام
+.......
_گفتم سلام
+.......
از زبان کوک:
توی این چند روز خیلییییی سرم شلوغ بود....باند مافیا داشتم و مافیا بودم...دروغ چرا بزرگترین مافیای مرد کره بودم.
اما توی این چند روز زیاد کار داشتم.
شاید بگی نمیتونستی یه ذره با زنت مهربون باشی...اما واقعا کلافه بودم
جوابمو نمیداد.
دیگه خسته شده بودم و بقیه کار هارو سپردم به دست راستم.
خودم دیگه راحت شدم.
میدونم ا/ت به خاطر اینکه باهاش بد رفتار کردم ناراحته
(نه میخوای ناراحت نباشه...برادر انتظاراتی داری ها)
رفتم و دیدم غذا درست نکرده
میدونستم ناراحته
میخواستم غذا درست کنم که ا/ت اومد تو آشپز خونه.
+برو بیرون(سرد)
_میخوام غذا درست کنم
+خودم درست میکنم(سرد)
_باش بیبی
ویو ا/ت:
هه.....بیبی.....یادش رفته چقدر سرد با من برخورد کرده...من به خاطر این به خودم یه جوری آسیب زدم که تا آخر عمرم جای زخماش میمونه...هه..بیبی
شروع کردم به درست کردن
میخواستم لازانیا درست کنم
غذای مورد علاقه من و کوک بود.
شروع کردم به درست کردن
کن یهو دیدم دوتا دست دور کمرم حلقه شد.
دستای تتو شدش بود.
عاشق همین دستام...دیوونشونم
_بیبی؟
+....
_عزیزم؟
+.....
_قشنگم؟
+....
_چاگیا؟
+....
_بیبی...قهری؟
+ولم کن.
_نمیخوام
کوک ا/ت رو بلند کرد و گذاشت روی اُپن
پاهاشو باز کرد و بین پاهاش ایستاد.
_الان دخمل من قهره؟
+میدونستم این جمله نقطه ضعفمه.
+نه
_بیبی من معلومه قهری
+نوچ
_عشقم معذرت میخوام....
من توی این چند روز خیلی سرم شلوغ بوده....معذرت میخوام....به جون خودت که میدونی برای چیزای الکی قسم نمیخورم و میدونی عزیز تر ازش ندارم
سرم خیلی شلوغ بود
جوری که خودم هم عصاب خودمو نداشتم.....معذرت میخوام....من غلط کردم.....بیخود کردم....من دیوونتم لعنتی....ببخشید.
+واقعا سرت شلوغ بود؟(بغض)
_آره عزیزم وگرنه من عزیز تر از تو ندارم
تازه دیگه همه ی کار ها رو سپردم به دست راستم....خیالت راحت...از این به بعد پیش توعم.
+راست میگی(گریه)
_اره بیبی
+خیلی ناراحت بودممم(گریه)
_معذرت میخوام
بغلت کرد و شروع کرد به نوازش کردن موهات.
_هیشششش.....آروم باش......گریه نکن....میدونی که من لیاقت اون قطره های شبنم رو ندارم
از زبون ا/ت:
وقتی گفت لیاقت ندارم حرصم گرفت
یدونه با کشتم زدم به کمرش و از خودم جداش کردم.
+تو لیاقت خیلییییی زیاده....پس آنقدر چرت پرت نگو
_چشم دخملم.(خنده)
+دوست دار......
داشتم میگفتم دوست دارم که یهو لباشو گذاشت روی لبام و شروع کرد به بوسیدن.
خفه شدم و فقط از مزه لباش لذت بردم.
آروم شدم..
مثل همیشه میدونستم با چی خرم کنه.
دست از سر لبام برداشت.
_آخیششش.....واقعا لبات خوشمزس
+عههههههههه
_جوننننننننن
+با دستم زدم به شونش
_میدونستی عاشق همین خجالتی بودنت شدم
+دوسیت دارم.
_منم عشقم منم.
خلاصه اون شب غذا رو خوردیم و رفتیم تو تخت.
با هم دراز کشیدیم.
منو کشوند تو بغلش
_بازم معذرت میخوام(مظلوم)
+اشکال ندارد.
_دوست دارم.
+منم عشقم.
_شب بخیر
+شب تو هم بخیر.
چند روز بود که جونگ کوک باهام سرد بود.
نمیدونستم چرا؟
فقط به شدت ناراحت بودم.
دیر میومد خونه
صبح ها زود میرفت.
اصلا از کارش سر در نمی آوردم
فقط و فقط حرصم رو روی خودم خالی میکردم....به خودم آسیب میزدم
اصلا حوصله نداشتم
تمام بدنم از دست خودم زخم بود
بازو....مچ دست...رون پا...هر جایی از بدن که بگی....فقط جاهایی که جونگ کوک میتونست ببینه رو کاری نمیکردم
میدونم شاید فکر کنی دیوونم
اما....آره من دیوونم......حرصم رو روی بدنم خالی میکنم.
ساعت ۱۰شب بود اما نیومده بود.
نگران نبودم چون این بیشتر قلبم رو به درد میاورد.
دیدم صدای کلید میاد.
روی مبل نشسته بودم و تو گوشی میچرخیدم.
دیدم بالاخره آقا اومد.
اما نمیخواستم باهاش صحبت کنم.
به اندازه ای دوسش داشتم که نمیدونستم چیکار باید بکنم.
دیوونش بودم.
علامت کوک:_
علامت ا/ت:+
_سلام
+.......
_گفتم سلام
+.......
از زبان کوک:
توی این چند روز خیلییییی سرم شلوغ بود....باند مافیا داشتم و مافیا بودم...دروغ چرا بزرگترین مافیای مرد کره بودم.
اما توی این چند روز زیاد کار داشتم.
شاید بگی نمیتونستی یه ذره با زنت مهربون باشی...اما واقعا کلافه بودم
جوابمو نمیداد.
دیگه خسته شده بودم و بقیه کار هارو سپردم به دست راستم.
خودم دیگه راحت شدم.
میدونم ا/ت به خاطر اینکه باهاش بد رفتار کردم ناراحته
(نه میخوای ناراحت نباشه...برادر انتظاراتی داری ها)
رفتم و دیدم غذا درست نکرده
میدونستم ناراحته
میخواستم غذا درست کنم که ا/ت اومد تو آشپز خونه.
+برو بیرون(سرد)
_میخوام غذا درست کنم
+خودم درست میکنم(سرد)
_باش بیبی
ویو ا/ت:
هه.....بیبی.....یادش رفته چقدر سرد با من برخورد کرده...من به خاطر این به خودم یه جوری آسیب زدم که تا آخر عمرم جای زخماش میمونه...هه..بیبی
شروع کردم به درست کردن
میخواستم لازانیا درست کنم
غذای مورد علاقه من و کوک بود.
شروع کردم به درست کردن
کن یهو دیدم دوتا دست دور کمرم حلقه شد.
دستای تتو شدش بود.
عاشق همین دستام...دیوونشونم
_بیبی؟
+....
_عزیزم؟
+.....
_قشنگم؟
+....
_چاگیا؟
+....
_بیبی...قهری؟
+ولم کن.
_نمیخوام
کوک ا/ت رو بلند کرد و گذاشت روی اُپن
پاهاشو باز کرد و بین پاهاش ایستاد.
_الان دخمل من قهره؟
+میدونستم این جمله نقطه ضعفمه.
+نه
_بیبی من معلومه قهری
+نوچ
_عشقم معذرت میخوام....
من توی این چند روز خیلی سرم شلوغ بوده....معذرت میخوام....به جون خودت که میدونی برای چیزای الکی قسم نمیخورم و میدونی عزیز تر ازش ندارم
سرم خیلی شلوغ بود
جوری که خودم هم عصاب خودمو نداشتم.....معذرت میخوام....من غلط کردم.....بیخود کردم....من دیوونتم لعنتی....ببخشید.
+واقعا سرت شلوغ بود؟(بغض)
_آره عزیزم وگرنه من عزیز تر از تو ندارم
تازه دیگه همه ی کار ها رو سپردم به دست راستم....خیالت راحت...از این به بعد پیش توعم.
+راست میگی(گریه)
_اره بیبی
+خیلی ناراحت بودممم(گریه)
_معذرت میخوام
بغلت کرد و شروع کرد به نوازش کردن موهات.
_هیشششش.....آروم باش......گریه نکن....میدونی که من لیاقت اون قطره های شبنم رو ندارم
از زبون ا/ت:
وقتی گفت لیاقت ندارم حرصم گرفت
یدونه با کشتم زدم به کمرش و از خودم جداش کردم.
+تو لیاقت خیلییییی زیاده....پس آنقدر چرت پرت نگو
_چشم دخملم.(خنده)
+دوست دار......
داشتم میگفتم دوست دارم که یهو لباشو گذاشت روی لبام و شروع کرد به بوسیدن.
خفه شدم و فقط از مزه لباش لذت بردم.
آروم شدم..
مثل همیشه میدونستم با چی خرم کنه.
دست از سر لبام برداشت.
_آخیششش.....واقعا لبات خوشمزس
+عههههههههه
_جوننننننننن
+با دستم زدم به شونش
_میدونستی عاشق همین خجالتی بودنت شدم
+دوسیت دارم.
_منم عشقم منم.
خلاصه اون شب غذا رو خوردیم و رفتیم تو تخت.
با هم دراز کشیدیم.
منو کشوند تو بغلش
_بازم معذرت میخوام(مظلوم)
+اشکال ندارد.
_دوست دارم.
+منم عشقم.
_شب بخیر
+شب تو هم بخیر.
۶.۰k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.