وقتی که زندگیم عوض شد ۳
راوی: و بعد ات رفت سر میز اون مافیا ها و بهشون سلام کرد
گفت: نوشیدنی چی میل دارید؟
ات: به قیافه ی همشون نگاه کردم همشون خیلی قشنگ بودن اما یکی شون از همه خوشگل تر بود از قیافش خیلی خوشم اومده بود طوری که نمیتونستم نگاهش نکنم یکی از اون مرد ها که چشم درشت داشت
گفت: اسمت چیه؟
ات:من کیم ات هستم
اون مرد خندید گفت:
من جون جونگ کوک هستم
از آشناییت خوشبختم
ات لبخندی زد و گفت: منم همینطور
یه مرد دیگه گفت: چند وقته اینجایی؟
ات: امروز روز اولیه
جیمین: واو خب من هم اسمم جیمینه
راوی : و تک تک همه شروع کردن معرفی خودشون به غیر از همون پسری که ات ازش خوشش اومده بود اون پسر به ات با جدیت
گفت: برای چی همچین لباسی تنت هست؟
ات به لکنت افتاد و
گفت:
خب، خب به خاطره اینه که
اینجا بهم داده من خودم هم از این لباس خوشم نمیاد اذیت میشم
(اون پسر اسمش تهیونگ بود)
تهیونگ : تو همون دختری هستی که بهخاطر اینکه پول برای مامانت که مریضه جمع کنی اومدی اینجا؟
ات: ب بله
تهینگ بلاخره به ات نگاه کرد و با عصبانیت و آرامش گفت: ...
خب گایز یه لایک چیزی کنید که ببینم فیک رو ادامه بدم یانه🤧
گفت: نوشیدنی چی میل دارید؟
ات: به قیافه ی همشون نگاه کردم همشون خیلی قشنگ بودن اما یکی شون از همه خوشگل تر بود از قیافش خیلی خوشم اومده بود طوری که نمیتونستم نگاهش نکنم یکی از اون مرد ها که چشم درشت داشت
گفت: اسمت چیه؟
ات:من کیم ات هستم
اون مرد خندید گفت:
من جون جونگ کوک هستم
از آشناییت خوشبختم
ات لبخندی زد و گفت: منم همینطور
یه مرد دیگه گفت: چند وقته اینجایی؟
ات: امروز روز اولیه
جیمین: واو خب من هم اسمم جیمینه
راوی : و تک تک همه شروع کردن معرفی خودشون به غیر از همون پسری که ات ازش خوشش اومده بود اون پسر به ات با جدیت
گفت: برای چی همچین لباسی تنت هست؟
ات به لکنت افتاد و
گفت:
خب، خب به خاطره اینه که
اینجا بهم داده من خودم هم از این لباس خوشم نمیاد اذیت میشم
(اون پسر اسمش تهیونگ بود)
تهیونگ : تو همون دختری هستی که بهخاطر اینکه پول برای مامانت که مریضه جمع کنی اومدی اینجا؟
ات: ب بله
تهینگ بلاخره به ات نگاه کرد و با عصبانیت و آرامش گفت: ...
خب گایز یه لایک چیزی کنید که ببینم فیک رو ادامه بدم یانه🤧
۷.۵k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.