پارت4
اون یه لبخند معمولی نبود!
ولی چون خسته بودم بدون هیجی خوابیدم صبح که پاشدم دیدم همون زنه امد ازش پرسیدم قضیه چی بود راستی ممنونم برای امشبو
گفت: واقعن میخوای بدونی؟
نمیدونم چرا ترس داشتم ولی لرزون کفتم ار.. اره
گفت: دختری در شب واقعن خطرناکه
شنیدم اینو
میدونی که من همونم؟ گفتم منظورت چیه گفت: تنهایی بیا بامن بریم ویهو با یه چاقو دوید دنبال من من جیغ زنون فرار کردم ام.. اما در بسته بوددددد اون هرلحظه به من نزدبک تر نزدیک تر میشد......
حالا چیکار کنمم؟؟؟
چشمم خورد به در پشتی از اونجا سریع بدون ابنکه پشتم ببینم فرار کردم خودمو له بدبختی به جاده رسوندن گوشیمم گم شده بود دیدم یه ماشین داره میاد دستم کرفتک جلوش گفتم میشه منو تا*****ببرین گفت باشع
منو برد بع اونجا رفتم خونه مامانم بغل کردم قضیه را براش تعریف کردم گفت میدونی دوستات فوت شدن گفتم جانننننن؟؟؟
گفت: اون روز گفتم نرو گوش نکردی اونا به صورت عجیببی با چاقو مردن فکر کردم گفتم مربوط به اون زنست که بهم حمله کرد گیج شده بودم ناراحتم بودم یعنی اگه فرار نمیکردم منم مرده بودم؟
از این جریان گذشت تا اینکه دوباره.......
ولی چون خسته بودم بدون هیجی خوابیدم صبح که پاشدم دیدم همون زنه امد ازش پرسیدم قضیه چی بود راستی ممنونم برای امشبو
گفت: واقعن میخوای بدونی؟
نمیدونم چرا ترس داشتم ولی لرزون کفتم ار.. اره
گفت: دختری در شب واقعن خطرناکه
شنیدم اینو
میدونی که من همونم؟ گفتم منظورت چیه گفت: تنهایی بیا بامن بریم ویهو با یه چاقو دوید دنبال من من جیغ زنون فرار کردم ام.. اما در بسته بوددددد اون هرلحظه به من نزدبک تر نزدیک تر میشد......
حالا چیکار کنمم؟؟؟
چشمم خورد به در پشتی از اونجا سریع بدون ابنکه پشتم ببینم فرار کردم خودمو له بدبختی به جاده رسوندن گوشیمم گم شده بود دیدم یه ماشین داره میاد دستم کرفتک جلوش گفتم میشه منو تا*****ببرین گفت باشع
منو برد بع اونجا رفتم خونه مامانم بغل کردم قضیه را براش تعریف کردم گفت میدونی دوستات فوت شدن گفتم جانننننن؟؟؟
گفت: اون روز گفتم نرو گوش نکردی اونا به صورت عجیببی با چاقو مردن فکر کردم گفتم مربوط به اون زنست که بهم حمله کرد گیج شده بودم ناراحتم بودم یعنی اگه فرار نمیکردم منم مرده بودم؟
از این جریان گذشت تا اینکه دوباره.......
۲۰.۶k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.