فیک:"منو ببخش اما متاسف نیستم"
پارت4
همه چیز با اون شب استارت خورد.
شاید اگه ا.ت خوابش نمیبرد و جیمین اونو به خونش نمیبرد... همدیگه رو فراموش میکردن و داستان با یه خاطرهی خوب تموم میشد... اما اینطوری نشد!
ا.ت یه دختر هفده ساله و جیمین پسری بیست و هفت ساله بود!
تفاوت سنی خیلی بالایی داشتن...
اما گوش ا.ت بدهکار نبود!
برای جیمین این یه دوستی ساده بود اما برای ا.ت نه!
برای جیمین ا.ت فقط یه دختر کوچولوی کیوت بود
اما برای ا.ت جیمین فقط یه پسر پولدار مهربون نبود!
دو سال از دوستی ا.ت و جیمین گذشت و ا.ت به جیمین اعتراف کرد...
+آم...جیمین؟
_بله؟
+میدونی...چطور بگم...
_ا.ت حرفتو بزن! انقدر تفره نرو!میدونی که بدم میاد
+من به چشم یه دوست نمیبینمت!
با شنیدن این جمله فقط یک چیز تو ذهن جیمین تکرار میشد...قرار نبود اینجوری شه...
بخاطر اینکه ا.ت رو ناراحت نکنه قبول کرد.
تنها دلیل قبول کردن اعتراف ا.ت خوشحال کردنش بود..!
+جیمین!
_جانم
+الان تو دوست پسر منی؟
_خب...آره!
+اوممم الان باید چی صدات کنم!؟
_همون جیمین صدام کن! چی میخوای صدام کنی!
+نه! باید یه تغییری ایجاد کنیم دیگه!
_هر جور راحتی...
+وااااییی چقدر تو بی حسی جیمین!
روز ها و سال میگذشت...اما حس جیمین به ا.ت همون بود...
.
.
.
"계속"
نظراتونو برام بنویسید! و اینکه دوست دارید چه چیزایی رو بهش اضافه کنم یا چی رو اصلاح کنم
واقعا بهم کمک میکنه♡
همه چیز با اون شب استارت خورد.
شاید اگه ا.ت خوابش نمیبرد و جیمین اونو به خونش نمیبرد... همدیگه رو فراموش میکردن و داستان با یه خاطرهی خوب تموم میشد... اما اینطوری نشد!
ا.ت یه دختر هفده ساله و جیمین پسری بیست و هفت ساله بود!
تفاوت سنی خیلی بالایی داشتن...
اما گوش ا.ت بدهکار نبود!
برای جیمین این یه دوستی ساده بود اما برای ا.ت نه!
برای جیمین ا.ت فقط یه دختر کوچولوی کیوت بود
اما برای ا.ت جیمین فقط یه پسر پولدار مهربون نبود!
دو سال از دوستی ا.ت و جیمین گذشت و ا.ت به جیمین اعتراف کرد...
+آم...جیمین؟
_بله؟
+میدونی...چطور بگم...
_ا.ت حرفتو بزن! انقدر تفره نرو!میدونی که بدم میاد
+من به چشم یه دوست نمیبینمت!
با شنیدن این جمله فقط یک چیز تو ذهن جیمین تکرار میشد...قرار نبود اینجوری شه...
بخاطر اینکه ا.ت رو ناراحت نکنه قبول کرد.
تنها دلیل قبول کردن اعتراف ا.ت خوشحال کردنش بود..!
+جیمین!
_جانم
+الان تو دوست پسر منی؟
_خب...آره!
+اوممم الان باید چی صدات کنم!؟
_همون جیمین صدام کن! چی میخوای صدام کنی!
+نه! باید یه تغییری ایجاد کنیم دیگه!
_هر جور راحتی...
+وااااییی چقدر تو بی حسی جیمین!
روز ها و سال میگذشت...اما حس جیمین به ا.ت همون بود...
.
.
.
"계속"
نظراتونو برام بنویسید! و اینکه دوست دارید چه چیزایی رو بهش اضافه کنم یا چی رو اصلاح کنم
واقعا بهم کمک میکنه♡
۵۰.۳k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.